سلام
میخواستم این پست رو راجع به «گنجشکک اشی مشی» و حواشی ماجرای تراژیک این موجود نگون بخت بزارم ولی خیلی تصادفی یاد و خاطره یک بخشی از دوران بد گذشته برام یادآوری شد… بعد پشت بند اون یادآوری، فیلم “Again 17” رو دیدم.
من اصلاً دلم نمیخواد دوباره به عقب برگردم… شاید خیلیها دوست داشته باشند به ۱۷ یا ۱۸ سالگی برگردند، ولی من دیگه حتی نمیخوام بهش فکر کنم که چقدر در حق من و امثال من و میلیونها جوون دیگه ظلم شده… اصلاً همینی که هست… دیگه همه شرایط رو که نمیتونیم عوض کنیم… شده که شده… آیا ما دستهامون بجایی بنده… آیا قراره غرامت بدند… من ته ته هنرمون اینه که نزاریم بعدیها هدر برن… از طرفی قراره تو یه دنیای واقعی زندگی کنیم که علیرغم بعضی بیرحمیهاش، هر لحظه و هر ثانیه یه فرصت تازه هست و به هیچ کس فرصت داده نمیشه که حتی یک ثانیه قبلش رو تکرار کنه… بنابراین در حال حاضر من ترجیح میدم ۲۷ ساله باقی بمونم و از لحظات زندگیم با همه مشکلاتش لذت ببرم… اصلاً هم مهم نیست که اگه دوباره ۱۷ سلم بشه همین کارهایی رو کردم تکرار میکنم یا نه… اگه هم چیزی از من دریغ شده یا اشتباهی کردم و یا از فرصتهام استفاده نبردم و یا هزاران حسرت دیگه هست خب بزار باشه… قرار نیست با حسرت خوردن چیز دستم رو بگیره… لذا پیرو پست قبلی پیش میتازیم به جلو و هیچکس جلودارمون نیست مگه اینکه خلافش ثابت بشه…
… خب برگردیم به داستان گنجشکک اشی مشی خودمون… چون خب همه شنیدن داستانو دیگه تکرارش نمیکنم، ولی اگه دوست داشتید داستان رو از اینجا بخونید…
بنظر من یه راه درست تحلیل ماجرا اینه که از نگاه تمام کاراکترها و عوامل قصه به داستان نگاه کنیم… گنجشکک که خب قهرمان داستانه و کاریش نمیشه کرد، حالا انگیزش از نشستن لب بوم ما چی بوده خدا میدونه!! ولی مهم اینه که نکات ایمنی رو رعایت نکرده و در برف و باران بدون تجهیزات ایمنی و ترمز «ای بی اس» اقدام به پرواز و نشستن بر لب بوم نموده… از طرفی مگه میشه گنجشکی که روی سیم نازک برق با مهارت تمام می ایسته فاقد سیستم تعلیق مناسب برای نگاه داشتنش بر روی لبه بام باشه؟؟؟ تازشم خب بال که داره بپره تا نیفته تو حوض… در اینجا یک تئوری مطرح میشه که گنجشکک فوق الذکر حواسش جای دیگه بوده و داشته یه گنجشک دیگه رو دید میزده و یا دنبال میکرده و قص علیهذا…
حالا خب اصلاً افتاد تو حوض… چرا داد و هوار راه انداخت… چرا جی پی اس خودشو روشن کرد تا تابلو بشه… اینها همه نشان از خامی و جوانی داره… بگذریم
حوض نقاشی هم فی الذاته چیز جالبی بنظر میاد… من خودم از ترکیب کلامیش خیلی خوشم اومده… یعنی اگه همینجوری مثلاً یکی بگه که تو خونشون یه حوض نقاشی داره به احتمال زیاد ازش میخواهم که به من نشونش بده… پس تا اینجا هم که مشکلی نیست و کلاً چیز خوبیه… در ادامه این بخش چون قرار نیست سیاسی بنویسیم و منعمان کرده اند دوستان، از نقش اونی که میگیره و میزنه و میکشه و میپزه و میخوره صرف نظر کرده و نتیجه داستان رو بشرح زیر اعلام میکنیم:
نتیجه فرهنگی : نقاشی خوبه، حتی اگه تو حوض باشه بهتر هم هست… فقط اگه میخواهید پرهاتون رو رنگ کنید خب خودتون جلوی آیینه و با دقت انجامش بدید … درگیر کثیف کاری حوض نکنید خودتون رو… یعنی خانمها کیف آرایششون یادشون نره
نتیجه اخلاقی: وقتی میشینی لب بوم فقط چشمات به پاهای خودت باشه و بس… اگه چشم چرونی کنی می افتی پایین… و اگه خواستی چشم چرونی کنی تو فصل تابستان اینکار رو بکن
نتیجه غیر اخلاقی : اگه هم افتادی تو حوض ایرادی نداره… یجوری نشون بده انگار از عمد بوده و تو برای تفریح همیشه اینکار رو میکنی و با یه لبخند فاتحانه خودتو بکش به لبه حوض.. ولی اگه سروصدا کنی و کولی بازی دربیاری میبرنت و میزننت و پوستتو میکنن و میپزند و در نهایت نوش جان میشوید.
شاد باشید
میخواستم این پست رو راجع به «گنجشکک اشی مشی» و حواشی ماجرای تراژیک این موجود نگون بخت بزارم ولی خیلی تصادفی یاد و خاطره یک بخشی از دوران بد گذشته برام یادآوری شد… بعد پشت بند اون یادآوری، فیلم “Again 17” رو دیدم.
من اصلاً دلم نمیخواد دوباره به عقب برگردم… شاید خیلیها دوست داشته باشند به ۱۷ یا ۱۸ سالگی برگردند، ولی من دیگه حتی نمیخوام بهش فکر کنم که چقدر در حق من و امثال من و میلیونها جوون دیگه ظلم شده… اصلاً همینی که هست… دیگه همه شرایط رو که نمیتونیم عوض کنیم… شده که شده… آیا ما دستهامون بجایی بنده… آیا قراره غرامت بدند… من ته ته هنرمون اینه که نزاریم بعدیها هدر برن… از طرفی قراره تو یه دنیای واقعی زندگی کنیم که علیرغم بعضی بیرحمیهاش، هر لحظه و هر ثانیه یه فرصت تازه هست و به هیچ کس فرصت داده نمیشه که حتی یک ثانیه قبلش رو تکرار کنه… بنابراین در حال حاضر من ترجیح میدم ۲۷ ساله باقی بمونم و از لحظات زندگیم با همه مشکلاتش لذت ببرم… اصلاً هم مهم نیست که اگه دوباره ۱۷ سلم بشه همین کارهایی رو کردم تکرار میکنم یا نه… اگه هم چیزی از من دریغ شده یا اشتباهی کردم و یا از فرصتهام استفاده نبردم و یا هزاران حسرت دیگه هست خب بزار باشه… قرار نیست با حسرت خوردن چیز دستم رو بگیره… لذا پیرو پست قبلی پیش میتازیم به جلو و هیچکس جلودارمون نیست مگه اینکه خلافش ثابت بشه…
… خب برگردیم به داستان گنجشکک اشی مشی خودمون… چون خب همه شنیدن داستانو دیگه تکرارش نمیکنم، ولی اگه دوست داشتید داستان رو از اینجا بخونید…
بنظر من یه راه درست تحلیل ماجرا اینه که از نگاه تمام کاراکترها و عوامل قصه به داستان نگاه کنیم… گنجشکک که خب قهرمان داستانه و کاریش نمیشه کرد، حالا انگیزش از نشستن لب بوم ما چی بوده خدا میدونه!! ولی مهم اینه که نکات ایمنی رو رعایت نکرده و در برف و باران بدون تجهیزات ایمنی و ترمز «ای بی اس» اقدام به پرواز و نشستن بر لب بوم نموده… از طرفی مگه میشه گنجشکی که روی سیم نازک برق با مهارت تمام می ایسته فاقد سیستم تعلیق مناسب برای نگاه داشتنش بر روی لبه بام باشه؟؟؟ تازشم خب بال که داره بپره تا نیفته تو حوض… در اینجا یک تئوری مطرح میشه که گنجشکک فوق الذکر حواسش جای دیگه بوده و داشته یه گنجشک دیگه رو دید میزده و یا دنبال میکرده و قص علیهذا…
حالا خب اصلاً افتاد تو حوض… چرا داد و هوار راه انداخت… چرا جی پی اس خودشو روشن کرد تا تابلو بشه… اینها همه نشان از خامی و جوانی داره… بگذریم
حوض نقاشی هم فی الذاته چیز جالبی بنظر میاد… من خودم از ترکیب کلامیش خیلی خوشم اومده… یعنی اگه همینجوری مثلاً یکی بگه که تو خونشون یه حوض نقاشی داره به احتمال زیاد ازش میخواهم که به من نشونش بده… پس تا اینجا هم که مشکلی نیست و کلاً چیز خوبیه… در ادامه این بخش چون قرار نیست سیاسی بنویسیم و منعمان کرده اند دوستان، از نقش اونی که میگیره و میزنه و میکشه و میپزه و میخوره صرف نظر کرده و نتیجه داستان رو بشرح زیر اعلام میکنیم:
نتیجه فرهنگی : نقاشی خوبه، حتی اگه تو حوض باشه بهتر هم هست… فقط اگه میخواهید پرهاتون رو رنگ کنید خب خودتون جلوی آیینه و با دقت انجامش بدید … درگیر کثیف کاری حوض نکنید خودتون رو… یعنی خانمها کیف آرایششون یادشون نره
نتیجه اخلاقی: وقتی میشینی لب بوم فقط چشمات به پاهای خودت باشه و بس… اگه چشم چرونی کنی می افتی پایین… و اگه خواستی چشم چرونی کنی تو فصل تابستان اینکار رو بکن
نتیجه غیر اخلاقی : اگه هم افتادی تو حوض ایرادی نداره… یجوری نشون بده انگار از عمد بوده و تو برای تفریح همیشه اینکار رو میکنی و با یه لبخند فاتحانه خودتو بکش به لبه حوض.. ولی اگه سروصدا کنی و کولی بازی دربیاری میبرنت و میزننت و پوستتو میکنن و میپزند و در نهایت نوش جان میشوید.
شاد باشید
5 دیدگاه دربارهٔ «گنجشک و ۱۷ سالگی»
کسی بهلول را گفت: تا چند می خواهی در جنون باشی؟ لحظه ای بخود آی و راه عقل در پیش گیر.
بهلول گفت: این روز ها بدنبال عقل رفتن خیلی “جنون” می خواهد!!!!
جملاتتان اصلا سیاسی،فرهنگی،هنریف اقتصادی نبودااا
پاسخ مسعود زمانی : دیگه بضاعت ما همین قدر بود… (:
?!!
?!!
پاسخ مسعود زمانی : ؟!!!… دیگه پست قبلی رمزی نوشتید این یکی چرا آخه؟
chera gonjeshgako enghadr zaie kardid … tefli taze iad gerefte bepare ..az shansesh paride labe boome ma ..iani boome oona… badesh ham labe boome oona … aslan boom ma ia oona nadarim ke … kholase oonja hamash barfo baroone …oonam tori ke goole mikone ..part mikone too hoz … unam chi hoze naghashi … natijash in mishe ke gonjishkaie bad shansan ke mian saf ru boome ma … iani una … tefli taze pahash ro ham dashte niga mikarde … age havasesho jam mikard in tori nemsihod ke
پاسخ مسعود زمانی : آخی.. من الان که این متنو رو خوندم دیدم خیلی بیرحمانه نوشتم و خشانت زیادی داره.. ولی چون نباید به متن نوشته شده دست زد انشالله تو یه پست دیگه اعاده حیثیت میکنم از گنجشکک اش مشی
این فیلم را ببینی دیگه یاد ۱۷ سالگیتون نمی افتید …خیلی قشنگه البته اینو دیگه سر کوچه داره ها
Alvin.and.the.Chipmunks.The.Squeakquel.2009.
پاسخ مسعود زمانی : قسمت اول رو دیدم پارسال فکر کنم… جدیدشو ندیم… باشه حتماً امتحان میکنم