masoudz.com
صد و هشتاد ثانیه
مهدی با کمی تردید دسته کلید را بلند کرد و پنل روی جعبه رو باز کرد… کمی به ساعتش نگاه کرد… هنوز خیلی مونده بود… آفتاب هنوز تیز نشده بود ولی نمیدونست چرا اینقدر عرق کرده بود… …