دسته‌ها
انیمیشن نکات جالب

پنج سانتی متر دیگر

نوشته قبلی در واقع قرار بود مقدمه پست حاضر باشد، ولی چون بیش از اندازه طولانی میشد در دو بخش مجزا در وبلاگ منتشر شدند.

فیلمهای ژاپنی و بخصوص انیمه های آنها یک ویژگی منحصر به فرد دارند که در هیچ سینمای دیگری دیده نمیشود (حداقل نه بصورت یک اصل کلی) و آن خالی گذاردن بخش عمده ای از حوادث داستان است. این خب برای بیننده غربی زیاد قابل قبول نیست و همیشه دوست دارد پاسخ تمام سئوال های خود دریافت کرده و جزئیات تمام اتفاق ها به تصویر کشیده شود. ولی در سینمای ژاپن این احترام به مخاطب گذاشته میشود که بسته به وسعت تخیلیش و نوع برداشتش خود جاهای خالی فیلم را پر کند. نمونه دم دست و قابل مقایسه اش همین فیلم “حلقه” است که در مقایسه فیلم اورژینال ژاپنی و همچنین فیلم بازسازی شده هالیوودی میتوان براحتی چنین نکاتی را دریافت نمود و البته مقایسه نمود حس تعلیق هر دو را… (قضاوت با خودتان) 

برای ما شرقیها (بنظر من) ساختار ژاپنی دلنشین تر است، من دوست دارم صحنه دیدار دو دلداده را آنگونه که خودم دوست دارم، در ذهنم تصویر کنم؛ نه آنگونه که کارگردان غربی و هالیوودی تصمیم میگیرد و یا سرنوشت نهایی فلان شخصیت فرعی را خودم حدس بزنم نه آنکه بخشی از زمان فیلم گرفته شود تا آن را به من نشان دهد. 

برخلاف تصور در هنگام پیاده سازی و فیلنامه نویسی، مورد اول چه بسا سخت تر از حالت دوم باشد، زیرا ادامه هر بخشی میبایست به نحوی باشد، که اغلب سناریوهای ذهنی بیننده را هم، شامل شود… بگذریم. 

5 سانتی متر بر ثانیه


انیمه دیدنی و تحسین شده “۵ سانتی متر در ثانیه” ساخته «ماکوتو شینکای – Makoto Shinkai» در سال ۲۰۰۷ است. راجع به سازندگان و صداپیشگان و انیماتورها در لینک هایی که داده ام میتوانید اطلاعات خوبی بگیرید و چون اینجا هم یک وبلاگ تخصصی نیست از آنها عبور میکنیم. من سعی میکنم ضمن ارائه مختصری از داستان، برخی از ویژگیهایی که آن را تا بدین حد محبوب ساخته، تفکیک و بیان کنم.

“۵ سانتی…” روایتی است بر روابط میان انسانها که دانسته و ندانسته هر چه میگذرد و گرچه به آهستگی، ولی از هم دورتر میشوند و درد فراغشان سنگین تر… این انیمه در سه اپیزود میباشد که هریک بخشی از زندگی پسری به نام «تاکاکی تونو – Takaki Tono» را روایت میکنند.

اپیزود اول: شکوفه گیلاس – Cherry Blossom
در این اپیزود که در سالهایی ابتدایی دهه نود اتفاق می افتد، میبینیم که با انتقال دختری به نام «آکاری شینوهارا – Akari Shinohara» به مدرسه راهنمایی که تاکاکی در آن تحصیل میکند، سلسله اتفاقاتی رقم می خورد که هر روز آن دو را به هم وابسته تر و شیفته تر میکند (که البته بخش اصلی این اتفاقات را خودتان باید حدس بزنید). دختر به شهری بسیار دورتر میرود، ولی ارتباط این دو از طریق نامه ادامه می یابد (در واقع خیلی “جین وبستر“وار ما تنها از درون نامه های آنها، خاطرات را مرور میکنیم) و سرانجام تاکاکی تصمیم میگیرد توسط قطار خود را به شهر بسیار دوری که “آکاری” در آن تحصیل میکند، برساند تا او را بار دیگر ببیند… سفری طولانی و پر از وقفه در کوران زمستان… و سرانجام با وجود چهار ساعت تاخیر، و در اوج ناامیدی “آکاری” را منتظر خود در ایستگاه پوشیده از برف می یابد…

5 سانتی متر بر ثانیه


اپیزود دوم: کیهان نورد – Cosmonaut
“تاکاکی” که اکنون وارد سال سوم دبیرستان شده، کمتر با دیگران میجوشد و خود را با تیراندازی با کمان سرگرم میکند (هیچ خبری از “آکاری” نیست… نمیدانیم چه شده… خودمان باید از روی رفتارهای تاکاکی حدس بزنیم). در این میان دختری ساده و خجالتی به نام «کانائه سومیدا – Kanae Sumida» به او دلبسته است ولی از روی شرم و خجالت هیچ سخنی در ابراز عشق خود نمی گوید.

5 سانتی متر بر ثانیه


“کانائه” زمانبندی های کارهایش را به شکلی انجام میدهد که با برنامه های “تاکاکی” همزمان شود و لحظاتی هرچند اندک با او باشد… جدال دخترک با خویشتن برای ابراز راز دلش سرانجام وی را قانع میسازد که سخن بگوید، ولی در لحظه آخر چیزی در نگاه تاکاکی میبیند که منصرفش میکند… او میفهمد که تاکاکی در جستجوی چیزی است بسیار فراتر از آنچه که خودش میتواند به وی بدهد… همچون سفینه ای که منظومه شمسی پاسخگوی عطش اکتشافش نمی باشد.


اپیزود سوم: ۵ سانتی متر در ثانیه
این اپیزود در زمان حال روایت میشود… “آکاری” در حال تهیه مقدمات ازدواج خودش است… “تاکاکی”که در یک شرکت کامپیوتری کار میکند بسیار افسرده نشان میدهد… او سالها پیش گوهری داشته که اکنون هیچ کسی نتوانسته است جای وی را پر کند… با پیدا کردن نامه ای که میخواست در همان اپیزود اول به “آکاری” بدهد، ولی شوق دیدار مانع از یادآوریش شده بود، خود را بیش از پیش درهم گسیخته یافته و از شغل خود استعفا میدهد… و در پایان این اپیزود میبینیم این دو بی توجه به اطراف، در صحنه ای زیبا و نفس گیر بر روی ریل قطار از کنار هم میگذرند… و تو گویی که در آنی صدای دل یکدیگر را شنیده اند، ناگهان هردو برمیگردند تا آنسوی ریل را ببینند ولی عبور دو قطار مانع دیدشان میشود و پس از رفتن آنها اثری از “آکاری” در آنسوی ریل دیده نمیشود…

5 سانتی متر بر ثانیه


صحنه های این انیمه چنان چشم نواز هستند که میشود ساعتها به آنها خیره ماند و خسته نشد، چیزی که این انیمه را کمی متمایز از اثار مشابه میکند جزئیات است… همه چیز و همه جا در اوج جزئیات به نمایش درآمده اند و نکته هنری آن اینست که برای کاراکترها و بخصوص صورت آنها این امر تکرار نشده است.

5 سانتی متر بر ثانیه


در سکانس نهایی و زیبای اپیزود اول، دو دلداده در آغوش هم و زیر برفها هستند… تک تک دانه های برف را میبینیم ولی صورت آنها دیده نمیشود، بنوعی هم حریم آنها را محفوظ داشته و هم خواسته است بگوید خود ما آن چهره ای که خود می خواهیم میتوانیم جای آنها بگذاریم… من کمتر فیلم هالیوودی دیده ام که با تمهیدی چنین ساده توانسته باشد تماشاگر را با خود همراه کند.

در ابتدای داستان وقتی در فصل بهار شاهد ریزش شکوفهای گیلاس توسط باد هستیم صدای “آکاری” را می شنویم که میگوید: سرعت افتادن شکوفه های گیلاس ۵ سانتی متر بر ثانیه است. و در اپیزود دوم در هنگامی که “تاکاکی” و “کانائه” شاهد انتقال سفیه کیهان نورد، توسط یدک کش بزرگی هستند؛ “کانائه” میگوید که این کامیون با سرعت ۵ کیلومتر بر ساعت سفینه را انتقال میدهد… دیالوگی که تا چند لحظه “تاکاکی” را به فکر فرو میبرد…

همچنین در پایان اپیزود اول پس از درآغوش کشیدن “آکاری” در زیر برف، “تاکاکی” ناگهان حس میکند که دیگر نمیتواند وی را ببینید… حس غریبی از ترس بر وی مستولی میشود… دیالوگها در این صحنه شاهکار هستند…

در هنگام بیان احساسات و یا جملات کلیدی، کمتر از حالت معمول (و متداول) چهره کاراکتر ها نمایش داده میشود، در اکثر این موارد دوربین با زاویه هایی بسیار هنرمندانه (حقیقتاً برای عکاسان یک کلاس کامل آموزش کادر است) نمایی اکثراً باز از محیط پیرامون و یا جایی که افکار کاراکترها در آن سیر میکنند، را به ما نشان میدهد. و این فضایی بشدت هنری و یکنوع دلنشینی خاص را به انیمه اعطا کرده است. گویی که به تماشای فیلمی از دیوید لین (به دلیل وایدشات های فراوان) نشسته ایم ولی دیالوگهایش را استنلی کوبریک کبیر (بدلیل انسانی بودن کلمات و بی شیله پیله بودنشان) نوشته…

5 سانتی متر بر ثانیه


رنگها برخلاف دیگر انیمه های معمول به گونه ای اغراق آمیز به نمایش درنیامده اند و به طبیعی ترین شکل ممکن هستند، فقط در نماهایی که بصورت خاطره یادآوری میشوند برای تمایز دادن آنها از زمان حال، به مقدار کمی این امر دیده میشود.

همچنین هیچ چیز خارج از طبیعت و هیچ تکنولوژی فوق پیشرفته ای در این انیمیشن به چشم نمیخورد، که خود نکته ای است بس عجیب برای یک انیمه و بخصوص این کارگردان (با توجه به انیمه های قبلیش).

بسیاری با توجه به کارنامه خوب “شینکای” بسیاری از منتقدین وی را جانشین و شاگردی در خور و شایسته برای استاد افسانه ای و کارگردان مشهور و محبوب انیمه “هایائو میازاکی” کبیر میدانند، گو اینکه فعلاً برای قضاوت زود است.

عنوان این انیمه (۵ سانتی متر بر ثانیه) اشاره به این دارد؛ هرچند که این مقدار سرعتی کم بنظر میرسد، ولی در دراز مدت باعث ایجاد فاصله ای بسیار زیاد خواهد شد. انسانها هم هرچقدر هم که به یکدیگر وابسته باشند و سر در گروی عشق یار داشته باشند، باز هم وقتی شروع به دور شدن از هم میکنند (حتی با سرعت ۵ سانتی متر بر ثانیه!) پس از مدتی خود را تنها می یابند و تنها چیزی که برایشان باقی مانده درد هجران است و فرقت یار…

در پایان از اینکه این پست کمی طولانیتر از حد معمول شد از همگان عذر میخوام، ولی همین متن حاضر هم تا جای ممکن تخلیص شده است. نکات فنی بسیاری، چه از لحاظ تکنیکی و از چه از لحاظ روایی وجود دارد که دوست داشتم آنها رو با شما هم سهیم شوم ولی …

دوست داشتم این پست رو با یه شعر تموم کنم که هیچ بیتی بهتر از این در خاطرم نیامد (بخصوص به دلیل نماهای تیراندازی و همچنین آخرین دیالوگهای اپیزود اول):

کمان بال و پر پرواز گردد، تیر بی پر را … در آغوش وصال از بیم هجران بیش می ‌لرزم

«صائب تبریزی»

 

همیشه شاد و سربلند باشید


پینوشت ۱: این سایت رو حتماً حتماً ببینید، نقدهای خوب و ترجمه های روانش رو خیلی دوست دارم.پینوشت ۲: اگر امکانش فراهم هست این فیلم را بصورت HD ببینید…
—-
مسعود – ۵ شهریور ۸۹

14 دیدگاه دربارهٔ «پنج سانتی متر دیگر»

lazem shod dide shavad
پاسخ مسعود زمانی : حالا دیدید و خوشتون نیومد نفرینمون نکنید یوقت

(;

بسیار عالی

با حسی که از دیدن یک انیمه زیبا براومده .

سپاس

پاسخ مسعود زمانی : ممنونم از شما دوست عزیز…شاد و سربلند باشید

وجه تسمیه این انیمه خیلی در دنیای واقعی ریل (Real) می باشد. راستی چرا من عکس ها رو نمی تونم ببینم؟
پاسخ مسعود زمانی : چون پرشین گیگ بازی درآورده… شرمنده

یه سرور دیگه پیدا میکنم که قابل اطمینان تر باشه

خواستم بکم که من می تونم عکس ها رو ببنیم
پاسخ مسعود زمانی : خدا رو شکر… خوشحالم

واقعا این پست طولانی بود؟ اینقدر خوب نوشته بودید که اصلا متوجه نشدم. تاآخرش رو یه نفس خوندم. چقدر قشنگ توصیف کرده بودید. چه دید خوب و وسیعی دارید ، و چه شعر قشنگی! بهتون حسودیم میشه

واقعا دلم میخواد این انیمه رو ببینم. از کجا میتونم پیداش کنم؟ لینک دانلودی براش سراغ دارید؟

راستش من فرهنگ شرقی رو دوست دارم.بعضی از فیلمهای ژاپنی و کره ای رو هم دوست دارم. اما تا حالا انیمه ندیدم اما این یکی رو لازمه ببینم. ممنون
پاسخ مسعود زمانی : خوشحالم که خوشتون اومده… من خودم معمولاً با تورنت دانلود میکنم… ولی میگردم ببینم چیزی پیدا میکنم یا نه…

بنظر من اگه به فرهنگ شرقی علاقه دارید حتماً حتماً انیمه های هایائو میازاکی رو ببینید… همشون شاهکار و فوق العاده جذابند

حالا که نوشتید هایائو میازاکی و از روی لینکی که داده بودید رفتم راجع بهش خوندم یادم اومدم چند سال پیش شهر اشباح رو دیدم اما هیچی ازش نفهمیدم شاید یکی مثل شما باید یه کم درباره اش توضیح بده
پاسخ مسعود زمانی : شهر اشباح پر از ایهام و تمثیل هستش و قبل از دیدنش باید راجع به اساطیر ژاپن و قصه های کودکانش یکم اطلاعات داشت…

راجع به شهر اشباح خیلی خیلی مطالب زیادی نوشته شده… هم تو مجلات سینمایی (بخصوص دنیای تصویر) و هم توی سایتها… ولی بنظر من بهترین اثر میازاکی “شاهزاده مونونوکه” هست که کمتر دیدم کسی راجع بهش بنویسه…

http://en.wikipedia.org/wiki/Princess_Mononoke

من یکم میگردم اگه کسی مطلب خوبی راجع بهش ننوشته بود حتماً یه پست خوب راجع بهش مینویسم… حالا شما هم اینقدر من رو دست بالا نگیرید (:

از نقد زیبا و توضیحاتتون خیلی ممنونم.

راستش پنج سانتی متر در ثانیه جزو انیمه هایی بود که من رو خیلی گیج کرد و الان برام جالب بود که برداشت شما رو از داستان خوندم.

موفق باشد 🙂
پاسخ مسعود زمانی : من از شما دوست عزیز تشکر میکنم… خوشحالم که خوشتون اومده… بهرشکل ژاپنی ها یکی از تخصصهاشون همین پررمز و راز تصویر کردن واقعیات روزمره هستش… مجدداً ممنون… بازهم بمن سر بزنید

یه نظر من که همین الان برای بار دوم این انیمه رو دیدم کل داستان خلاصه میشه تو سکانس اخرش که تاکاکی از کنار اکاری میگذره ، شک میکنه که شاید فکرش درست بوده و صبر میکنه تا قطار رد بشه و صورت اکاری رو ببینه . صبر میکنه ، کاری که اکاری نکرد کاری که اکاری در بچگی انجام داده بود و در ایستگاه برای تاکاکی صبر کرده بود و هرگز مثل تاکاکی عاشق نبود.

خیلی جالب… من خودم به این موضوع دقت نکرده بودم… نگاه موشکافانه ای دارید… ممنونم از این که نظرتون رو با من و خوانندگان به اشتراک گذاشتید
پاینده باشید همیشه دوست من

پاسخ

پاسخی بگذارید

این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش می‌شوند.