دسته‌ها
نکات جالب

قاطی پاتی

یه پست میخوام بنویسم که احتمالاً همه چی توش قاطی پاتی باشه ولی خب برآیند حس امشبمه:

من هرچی میام خودمو ریست (Reset) کنم هی یه مسئله ای پیش میاد نمیزاره

خیلی دوست دارم همه چی رو از صفر شروع کنم ولی هر دفعه یه چیزی پیش میاد و تو رو به گذشتت مربوط میکنه… نه که ناخوشایند باشه… نه… ولی خب جواب خوبی نگرفتی ازش و دوستداری یجور دیگه استارت بزنی

من از چیزی که بودم و هستم شرمنده نیستم و به عقیده خودم شاید در مقایسه با دیگران از لحاظ مادی و تحصیلی دستاوردی نداشتم (با توجه به جاه طلب های خودم) ولی بهرشکل چیزهایی دارم که بعید میدونم همه اونهایی که پول و تحصیلاتشون رو به رخ میکشن با هم داشته باشند… هرچند که در نهایت قضاوت ها جور دیگه ای هست

بهر شکل اینم یه مدل زندگیه… شاید آدم با پشتکاری (توی درس) نباشم… شاید مغز اقتصادیم برای خودم خوب کار نکنه (چون برای بقیه که خوب جواب داده) شاید… و هزاران شاید دیگه

ولی من مسعودم و عاشق خودم هستم و هرچند که هیچکی رو تو Territory خودم راه نمیدم ولی آزارم هم به کسی نرسیده… دنیای کوچولوی خودم رو دارم و هنوز آلوده بازی کثیف دنیا نشدم… (البته دنیا جای ردیفیه منظورم بخش تقلب و دروغشه)

سعی میکنم اگه چیزی دارم با بقیه تقسیمش کنم و تقریباً تمام بخشهای زندگیم و چیزهایی که دارم رو بالاخره یجوری با کسی قسمتش کردم، حالا یکی فکر میکنه آدم ساده لوحی هستم، یکی هم تشکر میکنه و یکی هم شک میکنه که میخوام سوءاستفاده کنم!… در هر شکل زیاد مهم نیست که چی فکر میکنن

زیاد هم مزاحم دوستان نمیشم… یخورده استقلال مالی پیدا کنم میرم جزو گروه های داوطلب صلح سبز… چون هرچی فکر میکنم این تیپ و روحیه مرامی کار کردن ما فقط بدرد همونها میخوره… محیط زیست هم که دوست دارم و البته سفر کردن هم ایضاً…

بریم ۴تا نهنگ رو از دست شکارچی های ژاپنی نجات بدیم و ۶تا لمور رو بهشون کمک کنم احساس شادی بیشتری بهم میده تا الکی به خطرا دوزار پول بخوام دروغ بگم… پول خیلی خوبه و دوستشم دارم ولی واقعاً شادم نمیکنه، بخصوص مکانیزم بدست آوردنش تو ایران بیشتر مواقع به نظر من مشمئز کننده هست

این بود دست نوشته های امروز

شاد باشید

2 دیدگاه دربارهٔ «قاطی پاتی»

سلام

چون تحریمت کردم نمی تونم چیزی بنویسم!

خوب شد! چون حرفی هم برای گفتن نداشتم!

شاد باشی
پاسخ مسعود زمانی : خیلی ممنون

سلام

درباره ی ریست شدم می خواستم یه چیزی بگم … اونم اینکه بعد از این که من هم یه مدت سعی می کردم ریست شم فهمیدم که چه حماقتی رو می خواستم مرتکب شم (البته خودم رو عرض می کنم بلا نسبت شما!) .. فهمیدم که آدمها تو زندگی همیشه دارن از پله ها بالا میرن ..ریست شدن یعنی برگشتن به پله ی پایینی..حالا دلتون میخواد افول کنید یا با اینکه تیر خورده هستید خودتون رو به زحمت هم که شده از پله ی بعدی بالا بکشید

i prefer the latter .. it makes me stronger

پاسخی بگذارید

این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش می‌شوند.