دسته‌ها
داستان های کوتاه من طنز

FAST! food

شکمش خیلی ضعف میکرد… ولی مرد سعی کرد نگاهش رو از روی صورت دختر برنداره… خیره و با چشمهایی گرد بهش نگاه میکرد… اینقدر تمرکز کرد که کم کم تمام صورتش به لرزه اومد… صورتش قرمز قرمز شده بود… صورت دخترک در چند سانتی متریش بود و هر لحظه امکان داشت حتی سرشون بهم بخوره… […]