دسته‌ها
داستان های کوتاه من

سبدهای خرید

فریده با بی تفاوتی پویا رو گذاشت روی کف صیقلی فروشگاه، سبد خرید چرخدار رو از توی صف طولانی سبدها بیرون کشید، برقی تو چشمان پویا درخشید… زورکی به پویا لبخندی زد و دوباره بلندش کرد و گذاشتش توی سبد خرید… پویا که انگار تمام دنیا رو بهش داده باشند با صدای بلند شروع به […]

دسته‌ها
داستان های کوتاه من

صد و هشتاد ثانیه

مهدی با کمی تردید دسته کلید را بلند کرد و پنل روی جعبه رو باز کرد… کمی به ساعتش نگاه کرد… هنوز خیلی مونده بود… آفتاب هنوز تیز نشده بود ولی نمیدونست چرا اینقدر عرق کرده بود… کلاهش رو برداشت و با دستمال سر خیس از عرقش رو خشک کرد… بی اختیار پشت گوشهاش هم […]

دسته‌ها
طنز

سوء تفاهم

عجب دنیای باحالیه… هشتاد درصد آدمهای دوروبرم منظورمو نمیفهمن و اون بیست درصد بقیه هم برداشتشون از من اشتباهه… من نمیدونم چرا اینجوری میشه…  اوایل احساس خود روشنفکر بینی‌ام بالا زده بود و کلی حال میکردم ولی یواش یواش دیدم نه خودمونیم هاااا … من که این مدلیها (روشنفکر) نیستم پس چرا بقیه برداشتشون غلط […]