تنها که میشوی… تنهای تنها… آنوقت… صدای پای ارواح را هم میشنوی… حتی کاسپر هم با اون پاهای کوچولوی سفیدش نمیتونه یواشکی رد بشه… اما… اما… اما… حال غریبی میشود وقتی صدای پای ارواح هم نشنوی… یجور خلا غریبی احاطه ات میکنه… سکوتی آرامش آور ولی در عین حال مهیب… گاهی اوقات توهم “دیگران” بودن […]