دسته‌ها
سینما علم و فناوری فیلم

حمله دیگر بمیرم از بشر…

یکی از راه‌های معرفت به متاورس و دنیای واقعیت مجازی، فهم «واقعیت-Reality» و رویکرد صحیح در مسیر فهم عمومی به واقعیت است. واقعیت چه بصورت آشکار و چه نهان، همیشه بخش بزرگی از دغدغه اندیشمندان و فیلسوفان تاریخ بوده و خواهد بود و شاید به تعبیری «فلسفیدن درباره واقعیت» مهمترین رکن و بنیاد هر مکتب فکری را تشکیل داده است.
این نوشته سیاه‌مشق من برای فهم واقعیت و ارتباط آن با متاورس است.

یکی از راه‌های معرفت به متاورس و دنیای واقعیت مجازی، فهم «واقعیت[۱]» و رویکرد صحیح در مسیر فهم عمومی به واقعیت است. واقعیت چه بصورت آشکار و چه نهان، همیشه بخش بزرگی از دغدغه اندیشمندان و فیلسوفان تاریخ بوده و خواهد بود و شاید به تعبیری «فلسفیدن درباره واقعیت» مهمترین رکن و بنیاد هر مکتب فکری را تشکیل داده است. ژوانگ ژو[۲] در معروف‌ترین خطابه‌اش، پس دیدن خواب یک پروانه زیبا با یک پرسش بنیادین فلسفه واقعیت را مورد پرسش قرار داده و می‌گوید:

آیا پروانه‌ای در رویای من بوده یا من فقط رویای یک پروانه هستم.

تقریباً در همان دوران، افلاطون در کتاب سترگ خود جمهور[۳] در تبیین جهان‌شناسی خود از غاری سخن می‌گوید که همه فقط سایه‌هایی از آنچه که واقعی است روی دیوار غار می‌بینند و همان را واقعیت می‌انگارند تا اینکه فردی موفق می‌شود خود را آزاد کند و متوجه می‌شود عالم واقعی بسیار متفاوت از آن چیزی است که می‌پنداشته است.

ولی بنظر من هیجان‌انگیزترین کلام در این خصوص را رنه دکارت در آزمایش «شیطان فریبکار[۴]» بیان کرده است: «شاید شیطان نابغه و توانمندی وجود داشته باشد که بزرگترین پروژه فریب وی، این باشد که نگذارد واقعیت دنیا را درک کنیم. من فرض می‌کنم که بهشت، هوا، زمین، رنگ‌ها، شکل‌ها، صداها و همه چیزهای بیرونی چیزی جز بازی‌های فریبکارانه در رویاهای من نیستند».

آنچه که مشخص است دغدغه فهم واقعیت جهان بیش از آن‌که فکر می‌کنیم کلیدی است. در طول ۶۰-۷۰ سال اخیر که با توسعه توانمندی کامپیوترها یکی از اولین رویاپردازی‌ها در خصوص چشم‌انداز این پدیده عجیب، ساخت دنیاهای شبیه‌سازی شده[۵] بوده است که این با آنچه در متاورس گفته می‌شود کمی متفاوت است و بطور کلی واقعیت مجازی[۶] تا قبل از دهه ۹۰ میلادی واژه کمتر شناخته شده‌ای بود و بعد از کتاب علمی-داستانی «تصادف برفی[۷]» نوشته نیل استفانسون[۸] بود که توجهات بدین سو و این ترکیب جلب شد. باید توجه داشت که واقعیت شبیه‌سازی شده و واقعیت مجازی تفاوت‌هایی با یکدیگر دارند که با فهم درست این تفاوت برخی ابعاد محتمل برای متاورس به صورت‌بندی جدیدی خواهند رسید، که در ادامه کمی در اینبار بیشتر صحبت خواهیم کرد.

حال بیاییم از منظر دیگری مسئله واقعیت را ببینم، سینما!

متاسفانه یا خوشبختانه بخش بزرگی از فهم فلسفی عامه مردم از مواجهه با مفهوم فلسفی واقعیت، ناشی از دیدن آثار سینمایی برجسته‌ای بوده است که مهم‌ترین آن آثار عمدتاً پرفروش و پرمخاطب بوده‌اند و برخی مانند ماتریکس[۹]، حتی به شکلی ساختارشکنانه بر باورهای بنیادین مردم در این موضوع اثر گذاشته‌اند. مهمترین این آثار در ۳۰ سال گذشته سری فیلمهای ماتریکس، طبقه سیزدهم[۱۰]، تلقین[۱۱]، بازیکن شماره یک آماده[۱۲] و در نهایت فیلم اخیرا اکران شده مرد آزاد[۱۳] بوده است. مطمئناً آثار دیگری هم می‌توانند در لیستی طولانی‌تر قرار بگیرند ولی نقطه مشترک اکثر فیلم‌های این حوزه نگاه پادآرمان‌شهری آن‌ها است. متاسفانه سینما برای فروش بیشتر نیازمند تعلیق و تحریک یکی از حس‌های لذت یا درد (ترس) است که البته معمولا گزینه دوم را انتخاب می‌کند. بدین معنی که بخشی از ذهنیت فلسفی مردم جهان بخصوص توسط سری فیلم‌های ماتریکس (که فیلم چهارم بنظر من بهترین خروجی این جریان بود) شکل گرفته است که بیش از آنکه نمایشگر یک دنیای مبتنی بر واقعیت مجازی بوده باشد یک دنیای شبیه‌سازی شده است. اجازه بدهید یک فیلم بظاهر بی‌ربط دیگر هم در این لیست اضافه کنم: نمایش ترومن[۱۴]

نمایش ترومن نزدیک‌ترین توصیف به آزمایش شیطان فریبکار دکارت است، اگر فرض کنیم این فیلم‌ها واقعی باشند، مردم در همه فیلم‌ها اگر از وضعیت خود آگاه شوند یک جمله ثابت خواهند گفت:

چه وحشتناک! هیچ چیز زندگی من واقعی نبوده است! زندگی من بی معنی است!

ولی یک تفاوت میان ماتریکس و نمایش ترومن این است که ماتریکس نمایشگر یک دنیای شبیه‌سازی‌شده است که ماشین‌ها انسان را کنترل می‌کنند و ترومن بیشتر یک واقعیت مجازی بود که توسط عواملی فریبکارانه طراحی شده و مرتباً دستکاری می‌شود. هیچ اتفاقی در هر دو فیلم اصیل و «واقعی» نیست ولی در ترومن مرتباً دخالت و هدایت رخ می‌دهد و اگر از مردم بپرسید کدام سناریو برایشان ناراحت‌کننده‌تر است احتمالاً نمایش ترومن رای‌های بیشتری دریافت می‌کند و همچنین احتمالاً مشمئز‌کننده‌تر به نظر بیاید. و البته بشکل جالبی ما در فیلم ماتریکس ۱ شاهد هستیم که کاراکتر سایفر[۱۵] می‌گوید با آنکه می‌داند ماتریکس یک دنیای ساختگی است ولی مایل است حتی به قیمت خیانت به دوستانش به آن برگردد و شهرت و ثروت (مجازی) هم داشته باشد. ولی بعید است کسی به پیشنهاد جایگزینی در سناریویی مشابه فیلم نمایش ترومن پاسخ مثبت دهد.

حال بیاییم از منظر دیگری به مفهوم واقعیت بنگریم:

واقعیت به تعبیری، توصیفی از انعکاس پدیده‌های اطراف ما نسبت به آگاهی ما است.

علیرغم اینکه تعریف بالا کمی سابجکتیو است ولی بسیاری همین تعریف را معتبر می‌دانند. پاترشیا چرچلند در کتاب نوروفلسفه[۱۶] گفته است که اگر می‌خواهیم معرفت بیشتری به مغز (و آگاهی) داشته باشیم نیاز است که به کمک نوروساینس سئوالات فلسفی پرسیده و از آن سو نیز به کمک نوروساینس پاسخی برای سئوالات فلسفی بیابیم. ایشان در دهه هشتاد بیان می‌کرد به کمک دانش نوروساینس شاید بتوان معرفت بالاتری نسبت به آگاهی و در نتیجه واقعیت پیدا نمود. سئوالات بنیادین خانم چرچلند این بود: ذهن و آگاهی چیست و چه ارتباطی به بدن دارد؟ و ذهن چگونه آگاهی را شکل می‌دهد؟

بشکل جالبی آقای دیوید چلمرز[۱۷] که مشهورترین فیلسوف حوزه فلسفه ذهن است نیز در کتاب ساختن جهان[۱۸] ضمن تایید این رویکرد، بطور خاص تاکید کرده است که دنیاهای مجازی مهم‌ترین بستری است که میتوان برای فهم بهتر آگاهی یافت و در روش‌شناسی جدیدی که تحت عنوان تکنو-فلسفه[۱۹] ارائه کرده است نیز بیان کرده است که فلسفه بستری برای تاباندن نور به موضوعات و دغدغه‌های فناورانه و آثار اجتماعی-اخلاقی آن است و فناوری نیز برای تاباندن نور به سئوالات سنتی فلسفه است. وی همچنین در کتاب جدید خود واقعیت+[۲۰] می‌گوید فناوری واقعیت مجازی کمک می‌کند تا به چند سئوال بنیادین دیگر نیز پاسخ دهیم:

واقعیت چیست؟ ما چگونه به آن معرفت می‌یابیم؟ زندگی خوب (خوشبختی) در واقعیت چیست؟

برای اینکه پیچیدگی فهم واقعیت را بفهمیم ذکر چند نکته الزامی است. دانشمندان می‌گویند که جایی میان وضوح تصویر ۵K و ۶K دیگر چشم انسان قادر به تمیز دادن واقعیت از مجاز نیست، گوش انسان نیز سال‌هاست که به کمک هدفون‌های پیشرفته قادر نیست صدای واقعی و ساختگی را از یکدیگر تشخیص دهد. انبوهی از ابزارهای مبتنی بر فناوری‌های لمسی و بساوشی[۲۱] می‌توانند حس واقعی حرکت و فشار و دما را برای ما ایجاد کنند. اجازه بدهید از سمت دیگری هم مسئله را ببینیم، همین اکنون وقتی شما تصویری از منظره یا فردی را به کمک موبایل خود ثبت می‌کنید، در ذهن خود فکر می‌کنید واقعیت آن رخداد را ثبت نموده‌اید ولی بیش از ۷۰ درصد آنچه که موبایل شما نمایش می‌دهد غیرواقعی! و ساخته تراشه‌های قدرتمند و الگوریتم‌های آن‌ها است. و شاید برایتان تعجب‌برانگیز باشد ولی حتی تصویر درون آینه هم نگاشتی دقیقی از واقعیت بیرونی نیست!! مرز میان واقعیت ذهنی و واقعیت ساخته شده هرروز کمرنگ‌تر می‌شود و شاید سال‌هاست که بدون آن‌که بدانیم درون متاورس زندگی می‌کنیم و سهمی از دنیای واقعی! ما درون آن ایجاد شده است.

یک سئوال جذاب دیگر که می‌تواند به گزاره‌ها و سئوالات آقای چلمرز اضافه شود این است که حال «کدام واقعیت اصیل است»؟ مگر نه آن است که مغز (آگاهی) مرجع تصمیم برای واقعی بودن یک پدیده است؟ چه کسی می‌تواند با اطمینان بگوید که واقعیت کدام است، شاید همین واقعیت دیجیتالی (مجازی) واقعیت اصلی ما باشد. شاید سئوال درست‌تر این باشد: «واقعی‌ترین دنیا کدام است؟»

بسیاری از فیلسوفان متاخر از جمله خود آقای چلمرز و نیک بوستروم[۲۲] و دانشمندانی نظیر آقای جرج اسموت[۲۳] از طرفداران نظریه شبیه‌سازی[۲۴] هستند و می‌گویند احتمال اندکی وجود دارد که ما همه در یک شبیه‌سازی زندگی می‌کنیم. این که این نظریه چقدر اثبات‌پذیر باشد یک مسئله است ولی از آن مهم‌تر این است که ما فاقد دلایل کافی برای رد کردن آن هستیم و این نکته برای تمامی هویت‌های درون متاورس صدق خواهد کرد.

دکارت جمله معروفی دارد که می‌گوید: می‌اندیشم، پس هستم[۲۵] که آقای جرج لیختنبرگ[۲۶] در مقابل آن گفته است گزاره درست‌تر شاید این می‌بود که «می‌اندیشم، پس تفکر وجود دارد»، زیرا دلیلی ندارد که اندیشیدن نیاز به متفکر داشته باشد و از کجا معلوم که وی یک موجود [ماشین] خودکار بی‌فکر نیست و اگر حداقل راجع به اندیشیدن مطمئن است، نباید نسبت به خودش مطمئن می‌بود.

بنظر من در آینده‌ای نزدیک وقتی تمایزی بین دنیاها نباشد، برای افرادی که غرق در متاورس هستند و همچنین افرادی که آگاهانه و اختیارمند میان دنیای غیرمتاورسی و متاورسی در حرکت هستند و البته افرادی که به متاورس پا نخواهند گذاشت، این سئوال پیش خواهد آمد که در کدام دنیا آزادی، احترام، اختیارات و حقوق من رعایت می‌شود؟ یا قواعد کدام دنیا را منطبق بر نظام ارزشی خود خواهند یافت؟ و البته این‌که من لایق کدام واقعیت هستم؟

بنظر می‌آید پاسخ این سئوالات هرچه باشد همان واقعیت اصیل خواهد بود. هرکس بتواند پاسخ دقیقی به این سئوال بدهد از غار افلاطون بیرون آمده و نقشه شیطان دکارت را شکست داده و معرفتش به اینکه ژوانگ ژو است یا پروانه، کامل می‌شود.

در یکی از بخش‌های فیلم مرد آزاد، کاراکتر بادی که خودش یک شخصیت غیرقابل‌بازی[۲۷] است خطاب به گای (دیگر شخصیت غیرقابل بازی) می‌گوید:

«هی، من اینجا کنار بهترین دوستم نشسته‌ام، و دارم بهش کمک می‌کنم سختی‌های زندگی‌اش رو پشت سر بگذاره، اگر این واقعی نیست، دیگه نمیدونم چی واقعی هست؟»

هرچقدر که این جمله بنظر ساده می‌آید بخوبی نشان می‌دهد که، متاورس و دنیای مجازی در کنار همه پیچیدگی‌های اخلاقی و اجتماعی‌اش و ناشناخته‌های پیش‌رو، شاید فرصتی باشد برای بشر که واقعیت واقعی و اصیل خود را بسازد و زندگی خوب (خوشبختی) را بازتعریف و تجربه کند.

زمان نگارش: ۲ اسفند ۱۴۰۰

زمان انتشار: ۴ شهریور ۱۴۰۱


پینوشت ۱: نشریه ترجمان، در گذشته شاید برای من خیلی جذاب بود بخاطر ترجمه‌های دقیق و مقالات جالبش، ولی خب در ادامه رویکرد این نشریه خیلی برای من جذاب نبوده و نیست، بخصوص که همواره در حال مبارزه‌ای دائمی و شاید کورکورانه با نظام ارزشی غربی است که از باب نقد حتماً ارزشمند است ولی لزوما هرآن‌چیزی که مکاتب فکری غربی تولید می‌کنند بی‌ارزش نیست و نباید با این عینک دنیا را تحلیل کرد، این را از این باب گفتم که برای ویژه‌نامه نوروزی ۱۴۰۱ این نشریه درباره متاورس از من خواسته شد که مقاله‌ای دیباچه مانند به نمایندگی از شرکت فناپ (که اسپانسر این شماره بود) به نگارش دربیاورم که این مقاله نخستین نوشته‌ای بود که برای ایشان ارسال شد ولی فرمودند که زیادی فلسفی است و با خطوط و چارچوب‌های ایشان انطباق ندارد. من مقاله دیگری تهیه کردم که خلاصه‌تر و خیلی نگاه فنی‌تری داشت که آن چاپ شد، ولی متاسفانه ۶ ماهی طول کشید تا وقت مناسب برای انتظار مقاله نخست در بلاگ خودم بیابم، امیدوارم به بزرگی خودتان ببخشید و برای عزیزان مفید واقع شود.

پینوشت ۲: با این عینک این متن را بخوانید که پیش از سال ۱۴۰۱ نگارش شده است

پینوشت ۳: عنوان مقاله از شعر بسیار زیبای مولانا گرفته شده است:

از جمادی مردم و نامی شدم — وز نما مردم به حیوان برزدم

مردم از حیوانی و آدم شدم — پس چه ترسم کی ز مردن کم شدم

حملهٔ دیگر بمیرم از بشر — تا بر آرم از ملایک پر و سر

وز ملک هم بایدم جستن ز جو — کل شیء هالک الا وجهه

بار دیگر از ملک قربان شوم — آنچ اندر وهم ناید آن شوم

که به زعم من در مسیر Transhumanism و ترابشریت بنظر می‌اید داریم برهمین الگو گام برمیداریم و گام نخست «مردن از بشر» خواهد بود!


[۱] Reality

[۲] ژوانگ ژو (کتاب معروف ایشان ژوانگ زی است) فیلسوف چینی و یکی از بنیان‌گذاران تائویسم که ۳۵۰ سال قبل از میلاد می‌زیست.

[۳] Republic

[۴] Evil Demon

[۵] Simulated World

[۶] Virtual Reality

[۷] Snow Crash

[۸] Neil Stephanson

[۹] Matrix

[۱۰] The Thirteenth Floor این فیلم تقریباً هم‌زمان با ماتریکس اکران شد و در سایه آن فیلم کمتر مورد بررسی و پرداخت قرار گرفت.

[۱۱] Inception (2010)

[۱۲] Ready Player One (2018) – فیلم بر پایه رمانی به همین نام از ارنست کلاین ساخته شده است. ثروتمندترین فرد جهان جیمز هلیدی پس از مرگش وصیت کرده‌است که هرکس تخم مرغ طلایی مخفی‌اش (Easter egg) را در یک بازی و دنیای واقعیت مجازی بیابد، وارث ثروت او خواهد شد.

[۱۳] Free Guy (2021) – یک کارمند معمولی بانک که به روزمرگی دچار شده‌ است متوجه می‌شود که در واقع یک NPC (شخصیت غیرقابل بازی) در یک بازی ویدیویی اکشن و جهان باز است.

[۱۴] The Truman Show (1998) – فیلم زندگی مردی را نمایش می‌دهد که زندگی‌اش بدون اطلاع وی و با بازی تعداد زیادی بازیگر، به صورت ۲۴ ساعته از شبکه تلویزیونی برای میلیون‌ها نفر در سراسر جهان در حال پخش است.

[۱۵] Cypher

[۱۶] Neurophilosophy: Toward a Unified Science of the Mind-Brain. (1986)

[۱۷] David Chalmers

[۱۸] Constructing The World (2012)

[۱۹] Techno-Philosophy

[۲۰] Reality+: Virtual Worlds and the Problems of Philosophy (2022)

[۲۱] Haptic technology

[۲۲] Nick Bostrom

[۲۳] George Fitzgerald Smoot III برنده جایزه نوبل فیزیک سال ۲۰۰۵

[۲۴] Simulation hypothesis

[۲۵] Cogito ergo sum

[۲۶] Georg Christoph Lichtenberg فیلسوف آلمانی قرن ۱۸

[۲۷] NPC (non-player character)

پاسخی بگذارید

این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش می‌شوند.