چند سال پیش یه کلیپی دیدم از یک مرد خیلی لاغر و استخونی که لباسش بشدت پاره پوره بود و بدنش پر از زخم و کبودی… همینجوری سرگشته تو یه تونل داشت راه میرفت و چون نمیتونست تعادلش رو حفظ کنه ماشینها مرتب میخوردند بهش و چندین متر پرتابش میکردند. ولی اون بعد از یکم نفس نفس زدن و درد کشیدن دوباره نیروش رو جمع میکرد و راه می افتاد… چندین و چند بار این کار تکرارشد ولی تو یکی از دفعاتی که اون وسط تونل بود و خیلی متزلزل نشون میداد، تو دلت میگفتی ایندفعه که ماشین مستقیماً بهش بخوره کارش تمومه… ولی یهو یه برق عجیبی می اومد تو نگاه مرد و بدون اینکه پشت سرش رو نگاه کنه دستاش رو میبرد بالا و تمام انرژی باقیموندش رو جمع کرد و یهویی انگار یه دیوار بتونی اون وسط باشه به محض تصادف اینبار ماشین به برخورد کرد، خرد و خاکشیر میشه و مرد پس از یه مکث کوتاه بازهم بدون اینکه پشت سرشو نیگاه کنه، دوان دوان و در اوج اقتدار در تونل خارج میشه…
دقیقاً خیلی از جزئیاتش یادم نیست و نمیدونم تبلیغ کالایی بود یا نه… ولی اصلاً برایم مهم نیست.
بعضی مواقع تو زندگی تو یه دالون تاریکی افتادیم و در عین درموندگی، مرتب هم ضربه هست که از چپ و راست داریم میخوریم… (نمیدونم شاید اینم لازم باشه یوقتهایی) ولی بعضی وقتها یه نیرویی که نمیدونم ریشه اش چیه میپیچه تو وجودمون و … دیگه اونوقت هیچی جلودارمون نیست… سه چهار سال بود فقط داشتم ضربه میخوردم… تا میخواستم نفسی تازه کنم دوباره این مسئله تکرار میشد… ولی … فکر کنم داره یه اتفاقهایی می افته… مهم اینه که تو همون ضربات و مشکلات هیچوقت یادمون نره که هدفمون چیه. و حرکت کردن رو فراموش نکنیم… هدف و امید تنها محرکهایی هستند که رو به جلو میبرند این بشر سرگشته رو…
ناامید نباشید
امیدوار باشید
5 دیدگاه دربارهٔ «زخم و زندگی»
امید چیزی بود که داشتم از دستش می دادم ولی دوباره….
پاسخ مسعود زمانی : خدا رو شکر
clipe ajibi boode .. ama baraie man omid bakhsh bood .. fekr konam chizi bood ke alan behesh ehtiaj dashtam ..faghat nemidoonam kei mogheii mirese ke man dastamo bebaram bala va hame chizo khordo khamir konamo badesh ham farar konam
پاسخ مسعود زمانی : والله فعلاً که اینترنت رو ترکوندید… گام اول مثبت بود… کی اون نه طبقه رو بیارید پایین خدا میدونه
روز همه مهندسین مبارک!
یک دنیا لبخند و مهربانی تقدیم شما!
جالب بود. فکر کنم مسیر زندگی ماها همگی یه جورایی همین الگو را داره!!
بهتر بود جمله آخر را مینوشتین :
امیدوار باشید!
پاسخ مسعود زمانی : چشم… پیشنهاد خوبیه… ممنون
من ممّد بودم!
اینترنتش پر سرعت بود زیادی هم عجله داشت مهلت نداد اسممو بنویسم!
ایشالله که اینترنتتون همیشه براه باشه!
پاسخ مسعود زمانی : نه مشخص بود اگر هم نمیگفتید (:
سلام
حالا چه اتفاقایی داره میفته؟
راستی برای من هم سواله چرا هرکی محکم میخوره به ما خودش خرد و خاکشیر میشه؟
…ولی درستش هم همینه! … راستی من تونل خیلی دوست دارم، ادم یاد جاده چالوس و سفر و جیغ های هیجانزده میفته!!
به هرحال تصادف کردن توی تونل زیاد دل انگیز نیست!
پاسخ مسعود زمانی :
پس اون بار خرد و خاکشیر شدم بخاطر شما بود!!!
در ضمن ما در جاده چالوس و توی تونل جیغ های هیجان زده! نمیکشیم…
(: