سلام
چند روزی است که با خودم کلنجار میروم این مطلبی که در ادامه میآید را بنویسم یا نه… این تردید یک دلیل بزرگ دارد آنهم احتمال دلگیری انبوه دوستان و عزیزانی است که در این اکوسیستم فسقلی کسب و کارهای نوپای ایران دارم، واقعیت این است که متاسفانه شکل گلایههای این دوستان از اکوسیستم و دولت ناراحتم کرده است و ریشههای آن را در مسائلی میبینم که دقت نکردن به آنها میتواند موجب اشتباهات استراتژیک در مسیر توسعه کارآفرینی در ایران و البته اقتصاد کشور باشد.
آنچه در ادامه گفته میشود خدایناکرده نه نقد و نفی زحمات عزیزانی است که با چنگ و دندان کسب و کار خود را جلو میبرند و نه نگاه بالا به پایین و عقل کلی از سمت من دارد و نه منکر زحمات کارشناسان و مدیران دلسوزی است که در لایههای تصمیمسازی و تصمیمگیری کشور فعالیت میکنند، بلکه صرفاً یک هشدار نسبت به اصلاح نگاه همگی ما به اقتصاد و کارآفرینی و کسب و کارهای نوپا است.
در بخش اولیه این نوشته مشکلات و آسیبها ذکر خواهد شد و در ادامه بخشی از کجفهمیهای متداول شفافسازی شده و راهکار نیز ارائه خواهد شد. (طبیعتاً براساس ذهن ناقص و سواد نیمبند من)
نکته مهم اینکه برای همه عناوین مورد بحث، عنوان یک فیلم نیز ذکر شده است که صد البته نکات مستتری در آن وجود دارد.
۱ – آه و ناله (اگه میتونی منو بگیر)
چند سالی است که بسیاری فعالان حوزه کسب و کارهای نوپا به ویژه حوزه فناوری اطلاعات به شکلهای مختلف و از کانالهای متنوع (جلسات، نشستها، سایتها، گروههای تلگرامی) از وضعیت مبهم اقتصاد و یا مشکلات کسب و کاری خود مینالند (به معنای کلمه) و بعضاً انتظارات حمایتی خاصی از دولت و نهادهای متولی دارند. از طرف دیگر به انحاء مختلف مشکلات مالیاتی و تعاملی خود با ادارات بیمه را به صورت یک بحران نشان داده و از لختی و کجفهمی نهادهای ذیربط مینالند!
این مسئله در یکسال اخیر شدت گرفته است، زیرا بخش بزرگی از از کسب و کارها یا آنقدر بزرگ شدهاند که بیش از ۱۰-۱۵ نفر کارمند دارند و یا تعداد و مبالغ قراردادهای آنها فراتر از حداقلهای سالهای گذشته شده است.
به تجربه ۱۵ ساله من در تعامل با این دوستان در حوزههای مختلف (فناوری اطلاعات، نانو و زیستی) نشان داده است عمده این چالشها ناشی از دو مسئله مهم است:
اول آنکه دوستان (بویژه ای-کامرسیها) در هنگام طراحی کسب و کار خود نقش مالیات پرداختنی خود را بالکل نادیده میگیرند و یا در طراحی مدل کسب و کار خود با فرض حمایتهای نهادها (که در ادامه اشتباهات آن نیز ذکر خواهد شد) آن را کمرنگ و بیاهمیت تلقی میکنند. دوم آنکه به هیچوجه متوجه نیستند که درست یا غلط قوانین بیمه پیچیده است (چه در تعامل با نیروها و چه در بخش قرادادی) و بدون گرفتن مشورت و یا حتی استخدام افراد آگاه قراردادها را تنظیم کرده و در نهایت هنگامی که مشکلی پیش میآید، ناکارآمدی و فساد نهاد مرتبط را دلیل اصلی مشکلات خود میشمارند.
به هیچوجه توهمِ دانستن تمامی ابعاد حقوقی مالیاتی و بیمه خود را نداشته باشید زیرا به چشم خودم دیدهام صندوقی حمایتی! با گردش بیش از ۱۰۰ میلیارد تومان و یا نهادی خصولتی مطالعاتی، با وجود داشتن چندین فرد مدعی متخصص اشتباهات و البته جرائم وحشتناکی را تجربه کردهاند. شرح این قصه برای استارتاپها که مثنوی هفتاد من خواهد بود. بسیاری از دوستان را دیدهام که پس از اولین علیالراس شدن عملا کار را تعطیل کردهاند و یا بیش از یکسال است که درگیر گرفتن مفاصاحساب تامیناجتماعی هستند و عملاً دریافتی قرارداد آنها با در نظر گرفتن نرخ تورم به صفر میل کرده است!
دوست عزیز کارآفرین من! اگر کسب و کار شما با گرفتن مالیات دیگر توجیهپذیر نیست خب بهتر است انجامش ندهی که همین الان هم بسیاری از فعالیتهای اقتصادی آنلاین کشور واجد این شرایط هستند.
و اگر بلد نیستی اسناد و فاکتور و دفاتر خود را استاندارد تهیه کنی و درک درستی به مالیات ارزش افزوده نداری، اینقدر به کارشناس مالیات مملکت گیر نده که بیسواد و مغرض و فاسد است و زورش به فلانیها نمیرسد و ما را آزار میدهد. تجربیات شخصی من میگوید کارشناس و ممیز مالیاتی احتمال خیلی کمی دارد اگر همه دفاتر و حسابهای شما صحیح و درست باشد بخواهد شما را بازی دهد.
یاد بگیرید بجای اینکه کارهای مالی دفتر خود را به دخترخالهتان که ترم سوم حسابداری است بسپارید از کارشناس یا افراد و شرکتهای با تجربه استفاده کنید.
من هروقت کسی پیش من از مالیات و بیمه مینالد، فرض اولیهام کمسوادی و خطاهای خودش است تا بیمار و مفسد بودن دارایی و بیمه مملکت…
۲ – سندرم واکارآفرینا!! (دار و دستههای نیویورکی)
من همیشه گفتهام ما در اکوسیستم ایران، مهارت ویژهای در به لجن کشیدن و خیانت به واژهها داریم، ایزو، مدیریت کیفیت، EFQM، بازاریابی، مدل کسب و کار، بازاریابی دیجیتالی و البته کارآفرینی همه و همه واژههایی هستند که حمله فرصتطلبان به آنها موجب قلب معنی و استحاله آن به مفاهیمی بسیار دمدستی و سخیف شده است. واژه «کارآفرینی» البته یکم وضعیت متفاوتی دارد و همه تلاش میکنند در بخشی از معرفی رسمی و غیررسمی خود به شکلی به آن اشاره کنند و حتی برای آن تخصص قائل شوند. همیشه در رسانه وقتی میخواهیم از کسی تقدیر کنیم یک برچسب کارآفرین هم به آن میزنیم و یواش یواش بدلایلی که برای من مشخص نیست هر کارخانهدار و حجرهدار و هر صاحب استارتآپی را کارآفرین نامیدیم و دریغ از یک نفر که بپرسد واقعاً شاخص کارآفرینی پول درآوردن کسب و کار و یا کارکردن افراد زیاد برای آن است یا چی؟ یک هاله تقدس و تشخص هم بدور کارآفرینان میکشیم و آنها را مجاز به هر کار و هر تصمیمی میدانیم و وقتی کسی به بدیعترین شکلهای ممکن در استثمار و بردهداری نوین کارگران کارخانه خود عمل میکنید فریاد «واکارآفرینای»! همه بلند میشود که «صاحب چسب فلان» کارآفرین است و اینجوری کارفرماهای دیگر میترسند و دیگر کسی کارآفرینی نمیکند و یا اگر فلان سایت یا اپلیکیشن قوانین انحصارطلبانه محتوایی یا دسترسیهای غیرمعمولی دارد میگوییم طرف کارآفرینی میکند و کاری نکنید که کارآفرین خسته و دلمرده شود…
واقعیت این است که کارآفرینان حتماً افراد بسیار محترم و ارزشمندی برای هر جامعهای هستند ولی همیشه از دو نکته خیلی مهم غفلت میکنیم:
نکته اول آنکه هرکس با انجام هر کاری نمیتواند کارآفرین باشد (مثلا اگر شما مواد مخدر میفروشید و ۱۳۰ نفر ساقی برای شما فعالیت میکنند لزوما کارآفرین نیستید، بلکه فقط یک کسب و کار غیرقانونی بدون ایجاد هرگونه ارزش برای جامعه دارید) و چه خوشمان بیاید و چه نه تعاریف استانداردی برای این موضوع وجود دارد که شامل هر کسب و کاری نمیشود.
نکته دوم آنکه شما مهمترین شهروند جامعه نیستید و اتفاقاً قرار نیست همه منابع کشور و جامعه صرف حمایت از شما شود و به شکل جالبی برخلاف تصور عزیزان کارآفرین، اتفاقاً شما نقش خیلی کلیدی در توسعه اقتصاد کشور ندارید! و اتفاقاً این جامعه است که بر سر شما منت دارد.
یکم باورش سخت است ولی در ادامه این مطلب دلایل اقتصادی و منطقی این گزاره نیز توضیح داده میشود.
۳ – ای دولت ناکارآمد؛ حمایت حمایت (مرثیهای بر یک رویا)
در چند سال اخیر با کاهش درآمدهای نفتی دولت و همچنین ورود نسل جدید دهه ۶۰-۷۰ به حوزه کسب و کار اتفاقات عجیب و بدیع و هیجانانگیزی در کسب و کار کشور رخ داده است. (توضیحش واضح و طولانی است که رشد فناوری و پیوستگی اطلاعات و افزایش قدرت شبکهسازی و نمونههای موفق خارجی از جمله مهمترین دلایل آن است). دولت به عنوان علاقهمندترین و حریصترین «موجود» برای داشتن کنترل بر روی همهچیز، هیجانزده از اینکه زمین بازی جدید برای خودنمایی یافته است با تمام زلمزیمبوها و وزنههای آویزان به لباس و بدنش (این بهترین توصیفی هست که به ذهنم رسید، توضیح ضروری اینکه خود من سه سال و نیم در ستاد ویژه توسعه فناوری نانو کار کردهام) به سمت این میدان بازی حمله میکند. با الگوبرداری از کشورهای خارجی کلی قوانین حمایتی (برای پز دادن و یا واقعا برای خدمتش، مرز باریکی دارد) را ندانسته کپی میکند و عملاً تیشه به ریشه آنها میزند. یکی از احمقانهترین این قوانین حمایتی ممکن معافیتهای مالیاتی است!
چه معنی دارد که کسی مالیات ندهد، یا معاف باشد، چرا از روز اول ژن بد و عادت غلط را به درون شرکتهای نوپایمان تزریق میکنیم. شرکت از روز اول باید مالیات بدهد و یاد بگیرد و نباید بزور آمپول سرپا بایستد. شما نباید الگوی یک کشور توسعه یافته را بدون فکر برای اینجا پیاده کنید. اتفاقاً برای کشور ما بهترین راه آن است که مالیات اخذ شود و اگر میخواهیم کمکی کنیم مثلاً بعد از یکسال همان مبلغ مالیات یا کسری از آن را بصورت بلاعوض به خود شرکت بدهیم تا وجداندرد هم نگیریم هرچند که این هم از نظر من چندان صحیح نیست.
بطور دقیق در مورد اتریش که میدانم اگر برای شرکت نوپا معافیتی هم هست میزان آن معافیت بصورت بدهی شما به دولت لحاظ میشود و باید در سالهای آتی آن را تسویه نمایید. در واقع ما هدف را گم کردهایم، ما به سمت اقتصاد دانشبنیان رفتهایم که از اقتصاد نفتی نجات پیدا کنیم و با استقرار نظام مالیاتی عادلانه بتوانیم هم شکل ماناتری به اقتصاد بدهیم و در ضمن گفتمان مدنی و مشارکت اجتماعی تقویتشدهتری را پیادهسازی کنیم ولی بصورت عکس عمل میکنیم.
نتیجه اینکه معافیت مالیات به عنوان یک مورد از موارد طلبکاری شرکتهای نوپا از دولت، درخواست غلطی است و دولت هم نباید به این سمت حرکت میکرد که متاسفانه کرده است. بحث خیلی طولانی است و استدلالهای زیادی هم برایش دارم که اگر نیاز شد مطرح میکنم.
نکته ریز دیگر که خیلی ناراحتم میکند این است که نهادهای حمایتی، اقتصاد دانشبنیان را با تعداد اشتغال موثر ایجاد شده میسنجند، عزیزان من هرچقدر یک کسب و کار از دانش پیشرفتهتری بهره میبرد در واقع احتمال بسیار بالایی وجود دارد که خیلی کمتر Labour-Intensive باشد. در واقع شما اگر نیاز به اشتغال انبوه دارید باید کمتر به فکر فناوریهای پیشرفته باشید و باید بروید سراغ LowTech، لذا خواهش میکنم توجه کنید که اقتصاد دانشبنیان اشتغالزا نیست و نخواهد نبود و کارآفرینان عزیز هم توجه داشته باشند منت خاصی در این خصوص بر سر جامعه ندارند.
۴ – اقتصاد پویا چیست؟ (خون به پا خواهد شد)
من بشدت طرفدار اقتصاد آزادم، حتی اعتراف میکنم در بخشهای از زندگیام بصورت افراطی دست نامرئی بازار و سیاستهای مرتبط با آن را میپرستیدم!. در این مکتب اصالت با تولید ثروت است، یعنی هرکس ثروت بیشتری کسب و ایجاد کند خودبهخود در هرم اجتماعی بالاتر میروند. هرچند که بشدت اعتقاد دارم کجفهمیهای زیادی نسبت به آن وجود دارد، به عنوان مثال از لحاظ فلسفی ما به این مکتب «کاپیتالیسم» میگوییم در صورتیکه کاپیتال و سرمایه خروجی فرآیند آن است و اتفاقا اسمی است که دشمنان و منتقدانش به آن دادهاند، درواقع مکتب کاپیتالیسم به برابری فرصتها برای ایجاد شبکه و ارتباط میپردازد و شما هرچه بتوانید شبکه ارتباطی وسیعتر و قدرتمندتری داشته باشید امکان موفقیت بالاتری خواهید داشت. در واقع من اگر میخواستم اسمی برای کاپیتالیسم انتخاب کنیم «نتورکیسم – Networkism» را بیشتر میپسندیدم.
عرض کردم که خیلی شیفته کاپیتالیسم بودم، ولی گذر زمان و مطالعه بیشتر به من نشان داده است که خیلی هم نباید مطلق و قطعی به دستاوردهای این مکتب نگاه کرد، یکی از نقدهای جدی من به فهم غلط از آن، به این برمیگردد که همیشه این توهم وجود دارد که سرمایهداران و کارآفرینان مرکز ثقل جامعه بوده و اینها هستند که اقتصاد را به پیش میبرند و باید دست و پای آنها را بوسید و نباید کاری کرد که آنها مکدّر شوند و اگر آنها نباشند چرخ اقتصاد نمیچرخد.
۵ – طبقه متوسط زیبای من (راشومون)
قبلاً در این بار مبسوط نوشتهام که اتفاقا کارآفرینان و سرمایهداران کمترین اثر مستقیم را بر شکوفایی اقتصادی دارند، مهمترین رکن رشد اقتصادی جامعه وجود طبقه متوسط بزرگ و قدرتمند است، هر جامعه و کشوری که طبقه متوسط بزرگی داشته باشد میتواند اطمینان داشته باشد که چرخش و حرکت مثبت اقتصادیاش تضمین شده است. سرمایهداران و کارآفرینان شکل مصرف سرمایهشان به شکلی است که اثر مستقیم روی اقتصاد ندارد و بخش عمده آن یا مصارف لوکس و غیرمولد دارد و یا در خارج از کشور هزینه میشود و اتفاقا کارمندان آنها هستند که اقتصاد را پویا نگاه میدارند، زیرا با درآمد خود کفش میخرند، مسافرت میروند و به کسب و کارهای دیگر رونق میبخشند.
بیاییم یک فرض عجیب و نشدنی بکنیم!! فرض کنیم کشوری داریم که بخش بزرگی از مردم آن به لفظ درست «بازرگان» و به لفظ غلط «دلال» هستند و جنسهای یک کشور دیگر را میخرند مقداری سود روی آن کشیده و به کشور دیگر میفروشند، فرض میکنیم وضعیف اقتصادی خوبی حاکم است و بازرگانان درآمد خوب و به تبع آن کارمندان (طبقه متوسط) نیز درآمد مناسبی دارند. در این کشور هیچکس به معنای کلاسیک خود کارآفرینی نمیکند ولی اقتصاد گردش مناسبی دارد. نکته جالب اینکه این فرض شدنی است و به طور خاص این فرض درباره کشورهایی نظیر هنگکنگ و امارات صدق کرده و برخی مناطق و شهرهای چین و بخشهایی از اروپا نیز از همین روند تبعیت میکنند.
خب متوجه میشویم که کارآفرین عزیز ما لزوم بودنش نیست که مولد و محرک اقتصاد است، بلکه شکل تعامل دولت با وی (لزوم اخذ مالیات) و شکل تعامل وی با کارمندان (پرداخت حقوق مناسب) است که گردش اقتصادی موثر بوجود میآورد. اگر وی مالیات ندهد و یا بهرشکل بخشی از حقوق کارمندانش را بدرستی پرداخت نکند نه تنها موثر نیست بلکه مخل اقتصاد بوده و هست. بنابراین اگر مدیر کارآفرین ما به شکلی در حال پیچاندن مالیات یا استفاده از معافیت مالیاتی است در واقع بشکل غیرمستقیم سر کارمندان خود را بریده است و کمکی به چرخش اقتصادی کشور نمیکند.
۶ – بررسی موردی مرحوم ریگان (چه کسی برای راجر رابیت پاپوش دوخت؟)
من در این پست (نابرابری برای همه) به شکل مبسوط به این مسئله پرداختهام، ولی مجبورم دوباره یک قصه برای عزیزان تعریف کنم: در اوایل دهه هشتاد و در اوج جنگ سرد گروهی در آمریکا فریاد واسرمایهدارا و واکارآفرینا سردادند و گفتند آقا قلب تپنده اقتصاد ما هستیم و چرا از ما اینقدر مالیات میگیرید و اگر ما نباشیم اقتصاد به فنا میرود و اینها و دست ما را در تعامل با کارمندان و حقوقبگیران بیشتر باز بگذارید، نتیجه این که قوانین مالیاتی به شکلی اصلاح شد که شما با ثروتمندتر شدن درصد مالیات کمتری بپردازید و کف حقوق سالها تثبیت گردید (و همیشه با خون و دعوا کمی افزایش مییابد) و البته قدرت اتحادیهها و سندیکاهای اقتصادی بشدت کاهش یافت (در یک مورد تا مرز اخراج ۱۳۰۰۰ کارکنان صنعت هوایی بخاطر اعتصاب پیش رفت –لینک) و از همان زمان کلید نابرابری اقتصادی و اختلاف طبقاتی در آمریکا زده شد. خروجی این ماجرا وضعیت نابسامان و اختلاف طبقاتی و البته نارضایتی اجتماعی موجود در آمریکا است (اسمایلی مجریان خبر ساعت ۲۰:۳۰، ۲۱، ۲۲:۳۰ و بقیه) که در مقایسه با اروپا و کانادا شاخصهای عدالت اجتماعی بشدت ضعیفی دارد و البته تبعات دیگری هم برایش داشته است.
من احساس میکنم فارغ از واقعیاتی نظیر اینکه در ایران بنابر برخی گزارشات بیش از ۵۰ درصد اقتصاد کشور مالیات نمیدهد (هر چقدر زودتر نفت تمام شود این نسبت بهبود مییابد) الان در حال شکل دادن به تصمیماتی هستیم که شبیه همان دوران اقتصاد آمریکاست… معافیت و تخفیف مالیاتی برای شرکتها و کسب و کارهای دانشبنیان در صورتیکه به نظر من اتفاقا همین عزیزان هستند که باید مالیات برابر و در برخی موارد بیشتری به دولت پرداخت کنند. ما باید هرکاری میتوانیم بکنیم که هیچکس از مالیات معاف نباشد، اونهایی هم که زورمان نمیرسد مالیات بگیریم از طریق فشار به نمایندگانمان و افزایش مشارکت اجتماعی امید داریم! که روزی محقق شود.
۷ – زندگی خیلی سخت است (گرگ وال استریت)
یک بحث خیلی جالب برای من میزان داد و فریاد و شکایت از سختی کار و کارآفرینی در ایران است، بطوریکه بعضا دوستان در برخی گروهها با طنازی، دزدی و راهزنی را کار به مراتب راحتتر و کمدردسرتری نسبت به کارآفرینی میدانند. همیشه همه شاکی هستند که فلان پروانه و فلان مجوز و فلان انحصار و فلان قانون و فلان پسرخاله و فلان فلان، مانع از آن میشود که خیلی شیک کسب و کارمان را راهبیندازیم و پایدار نگهداریم. من معمولاً خیلی جواب سادهای برای این فلان فلانها دارم:
دوست عزیز من، هیچ جای دنیا کارافرینی کار راحتی نیست، هیچ جای دنیا ریسک صفر نیست، هیچ جای دنیا امکانات و فرصتها عادلانه توزیع نشده است و شاید هیچ جای دنیا هم به اندازه ایران وضعیت بدی در این حوزهها نداشته باشد، ولی این دلیل نمیشود که هی ناله کنیم. قبل از شروع هر کاری اگر به اندازه کافی تحقیق کنید میتوانید لیست نسبتاً کاملی از ریسکهای پیشرو تهیه کنید (بغیر از مورد پسرخاله و آقازاده که معمولاً در تحقیقات درنمیآید و وسط کار متوجه میشوید!!) خب ریسکهایش را ببین و بعد تصمیم بگیر و اگر تصمیم گرفتی دیگر اینقدر داد و فریاد نکن، تلاش کن شرایط را تغییر بدهی ولی از من انتظار نداشته باش، دلم برای تو و شکستهایت بسوزد و من هم برای تو آه و ناله کنم.
در بلاد کفر و سیلیکون ولی که بهترین نمونه است، بیش از ۸۵ درصد استارتآپها در همان ابتدای راه شکست میخوردند و متوسط طول عمر ۹۰ درصد از شرکتها کمتر از ۷ سال است. بنابراین بخشی از این تلاطمی که میبینید، جهانی و همهگیر است و بنظر من وقتی راهی را انتخاب میکنید حتماً باید ریسکهای متصور را نیز تا حد قابل توجهی احصاء کنید که خب در ایران ریسکها طبیعتا خطرناکتر و پیچیدهتر هستند.
۸ – کارآفرین خوب، کارمند بد (روزی روزگاری در غرب)
کافی است برای چند روز هم که شده در دورههایی که با عناوین مختلف میخواهند کارآفرینی و موفقیت و اینها را بیاموزند گشتی بزنید و یا پستهای اینستاگرامی و تلگرامی عزیزان فعال در این حوزه و البته مصاحبههای مدیران دولتی را بخوانید، تا حس کنید فضای اکوسیستم کارآفرینی ما در حال الغای این مطلب است که کارآفرینان فرشته و قهرمان و کارمندان تعدادی آدم بیعرضه و از همه رانده و در همه جا مانده هستند که تا آخر عمر هیچ کدام از آرزوهایشان را نمیتوانند محقق کنند.
مطمئناً هرچقدر تعداد افرادی که بهرشکل میتوانند استقلال مالی بدست آورده و کاری را که دوست دارند انجام دهند، بیشتر شود برای جامعه بهتر خواهد بود و من یکی از سناریوهای مورد علاقهام برای تثبیت دموکراسی همین قدرتمندتر شدن افراد از لحاظ مالی در سنین پایین و جوانی است تا هم عزت نفس بهتری پیدا کنند و جامعه احساس کند برونداد موثری داشته است. میلیاردرهای جوان خودساخته (نه امثال دوستان کلاهبردار که بیلبورد میزنند و …) حتماً Role Modelهای خوبی برای جوانان خواهند بود و امید (به عنوان سرمایهای گرانبها) را در جامعه تزریق میکنند.
ولی سئوال مهم آن است که آیا واقعاً کارمندان و کارگران شهروند درجه دو ما هستند و خواهند بود؟
واقعیت این است همانطور که گفته شد اتفاقاً مهمترین سرمایه هر جامعه طبقه متوسط و همین کارمندان ما هستن، زیرا نزدیک به ۱۰۰ درصد پول دریافتی خود را مجدداً دربخشهای دیگر اقتصادی مملکت که عمدتاً مولد هستند (مسکن، پوشاک، تغذیه، سفر، تفریح و …) هزینه میکنند که شانس بالایی برای تامین عمده آنها در داخل مرزهای کشور است و به تبع آن باعث گردش اقتصادی میشوند در صورتیکه کارآفرینان عزیز ما در صورت اینکه به ثروت برسند عمدتاً رو به خرید کالاهای لوکس (با فرض صحیح تولید نشدن کالا و خدمات لوکس در ایران) که به احتمال زیاد گردش موثری در اقتصاد داخل کشور ندارند، هزینه کرده و یا در صورت امکان حتی بخشی از آن را به خارج از کشور هدایت میکنند.
بدیهی است که کسی نمیگوید کدام بد و کدام خوب است (که حرف احمقانهای است) ولی اینکه کارآفرین را مرکز پویایی و مانایی اقتصاد (که احتمالا هدف اصلی! دولتها است) بدانیم متاسفانه باید به شما خبر بدهم که طبقه متوسط در مرکز و محور اقتصاد قرار دارد. لذا خواهشمند است! اگر مقام دولتی این نوشته را میخواند در نوع نگاه خود به جامعه و تقسیمبندی کارمند/کارآفرین، تصویر واقعیتری از پیامدهای حضور هریک در جامعه داشته باشند.
۹ – اخلاق داشته باشیم (به خاطر چند دلار بیشتر)
در هفتههای گذشته شاهد بودیم که کسب و کارهای نوپا و کارآفرینان بعد از مدتها فکر کردن و خلاقیت زدن، سبک جدید از هرزهنگاری در قالب تبلیغ را مد کردهاند که اخیرا برای نمونه میشود به سفارش غذا، بیمه و آموزش آنلاین اشاره کرد. عزیزان دل هیچ هدفی وسیله را توجیه نمیکند و اخلاق حتی اگر نسبی هم باشد در خصوص برخی مسائل نظیر توهینهای جنسیتی و تبعیضآمیز و استفاده از محتوای ج*نس*ی و یا بکار بردن الفاظ زشت در مدیومی که احتمالا کودکان و نوجوانان زیادی مخاطب آن خواهند بود (که بنظر میاد اتفاقاً در مورد آموزش آنلاین دقیقاً هدف تهییج همین نوجوانها بوده است) در هیچ فرهنگی و جامعهای کار درستی نیست.
ما هر جایی که مینشینیم از کمکاری دولت در بخش فرهنگ مینالیم و میگوییم دروغ و بیاخلاقی و خیانت در جامعه بیداد میکند و از نابرابری و توهین جنسیتی به نیمی از جامعه نقد داریم و مطمئن هستیم خودمان خوبترین موجودات عالم هستیم، در صورتیکه تا دستمان میرسد و برای بیارزشترین اهداف، براحتی اصول پایهای را زیرپا میگذاریم.
از آن کسی که این نوع تبلیغات را میسازد انتظاری نمیشود داشت، چون اتفاقاً دوستمان، رو و عیان بازی میکند و ادعایی هم ندارد و حتی خود را محملی برای نقد اجتماعی میداند!!! مشکل من با عزیزانی است که احتمالاً خودشان خانم هستند و یا کودک دارند، واقعاً بنظر شما خانم محترمی که این تبلیغ را سفارش دادهاید توهین به زنان امر روزمره و عادی است؟ و یا خوشتان میآید فرزند شما و نزدیکانتان با ادبیات مشابه این تبلیغات با شما سخن بگویند؟
بشکل طنزی ما داریم همان اشتباهاتی را میکنیم که پدران ما در سالهای گذشته مرتکب شدهاند و بجای مصلحتاندیشی و ساختن آینده، فقط حال خود را میبینیم و منفعت روز خودمان را میسنجیم. عزیزان من که احتمالا همه تحصیلکرده و از بهترین دانشگاههای کشور هستید واقعاً انتظار ما از شما بیش از این است و حتماً یک جایی را بد جوری اشتباه رفتهایم که من مجبور میشوم این متن و موضوعات بدیهی را گوشزد کرده و یا بنویسم.
من در همان گروهی که عزیزان حضور داشتند یکبار این مطلب را گفتم و مجدداً آن را تکرار میکنم:
اگر کسانی هستند که بهر دلیل بی اخلاق بازی میکنند یا رانتی (نظیر تبلیغ در ماهواره و هرجا) دارند هیچ توجیهی برای ما نیست که کار غیراخلاقی بکنیم هرچند که غیرقانونی نباشد.
نباید استدلال کنیم که تبلیغات بیرحم است و مثال خودمان را از دهها برندی که اینکارها را کردهاند و موفق شدهاند بیاوریم، مثل این میماند که من خشونت و جنگ را تجویز کنم چون حتماً جایی در تاریخ کسی از آن بهرهای برده است. اینکه کسی کار بدی کرده و موفق شده است هیچوقت نباید مانع ذهنی ما برای انجام کارهای غیراخلاقی را از بین ببرد.
من وقتی که همچین استدلالهایی رو میشنوم دو نکته خیلی برام روشن میشه:
اول ناتوانی و عجز در خلاقیت! یعنی شما بجای اینکه بشینید ساعتها و روزها فکر کنید چجوری مخاطب رو با پیام درست برای کسب و کارت جمع کنی، خیلی شیک میای تصمیم میگیری که امثال فلان اینفلوئنسر اینستاگرامی یا انیمیشن ساز هزلمحور برایت تبلیغ کنه و تو غافل از این هستی که محملی شدهای برای گسترش ابتذال و اعتماد به نفس به آن دوست عزیز اینستایی برای تکرار ویدیوهای زشت خود…
دوم اینکه مطمئنتم هیچکدوم از این کسب و کارها مانایی و پایداری ندارند، چون تجربه به من نشون داده اصول درست هست که پابرجا میماند نه ضد فرهنگ و ضد عقل سلیم!
من مطمئنم که شما عزیزان (امثال بیمه و آموزش آنلاین) هیچ وقت موثری برای طراحی کمپین و پیام و محتوای تبلیغاتی خود نگذاشتهاید، خواهش من این است که بیش از این برای این موضوعات فکر کنید و حداقل کپی خوبی از نمونههای موفق خارجی بکنید.
۱۰ – و پایان (بازگشت به آینده بخصوص قسمت سوم)
بیاییم اینقدر کارمندی را تقبیح و تحقیر نکنیم، هیچ کسب و کاری بدون کارمندان و فیریلنسرها نمیتواند بوجود بیاید و رشد کند.
بیاییم اینقدر بیهوا نوجوان و جوان و دانشجویمان را هل ندهیم سمت کارآفرینی، چون زمین ما اینقدر بارور نیست که برای هر نشایی، درختی تنومند داشته باشیم. هیچکدام از شما برای عمر از دست رفته و وقت هدر شده و پول برباد رفته این عزیزان پاسخگو نخواهید بود ولی همیشه موفقیتها را نشانه درایت و هدایتگری داهیانه خود میدانید.
بیاییم اینقدر بدون تجربه کردن برای دیگران نسخه نپیچیم، آقای مسئول دولتی که میخواهی برای کارآفرین و دانشجویی که پس از شنیدن قصههای مختلف شیفته کارآفرینی و استارتآپ زدن شده است، سیاستگذاری و تصمیمسازی کنی، لطفا موقع نوشتن قوانین از ۴ تا بلد این مسیر سئوال بپرس، و نه لزوما از برندهها و اتفاقاً حتماً از زندان هم یکی از این کارآفرینان نگونبخت بدشانس یا اشتباه کرده بیاورید برای کمک کردن به نوشتن قوانین و آییننامهها (این کپیرایتش مال من است، پس فردا از زندان کسی را آوردید نگید ابتکار خودتان بوده است هاااا)
بیاییم اقتصاد را آنگونه که هست ببینیم و نه آنگونه که دوست داریم، از تجربیات دیگران درس بگیریم و اشتباهات آنها را تکرار نکنیم.
بیاییم اخلاقمدار باشیم و اخلاقمداری را ترویج کنیم و بیاخلاقی را نقد بیرحمانه و تقبیح کنیم و برای هر موفقیت غیراخلاقی توجیه اقتصادی نیاوریم.
بیاییم اگر خلاق نیستیم،سرچ اینترنتیمان را قوی کنیم و حداقل خوب کاپی! کنیم.
در نهایت بیاییم مثل مسعود زمانی نباشیم و اینقدر مطلب طولانی ننویسیم و مختصر و مفید حرف بزنیم و یادداشت کنیم…
نکته مهم: یکسال و اندی پیش با چندی از دوستان و برای دل خودمان، شروع کردیم هر هفته دور همدیگر مینشستیم و راجع به تحولات فناوری و ابعادش صحبت میکردیم و صدایمان را ضبط کردیم، اسمش هم گذاشتیم «رادیوبادیو» و همیشه ناراحتیم که چرا بخشهای زیادی از بحثهای اولیه را خوب ضبط نکردیم و یا تعداد زیادیش هیچوقت منتشر نکردیم، ولی الان که این پست را مینویسم ۸۲ هفته هست که پشت سرهم و بدون توقف هر هفته، بدون ادعا و شلوغکاری، یک پادکست خوب و تقریباً استاندارد (از نظر خودم) برای دوستان منتشر میکنیم. فکر نمیکنم هیچ پادکستی در وب فارسی اینقدر منظم و پایدار توانسته باشه منتشر و البته مخاطب داشته باشد. اگر تابحال گوش ندادید که خب حتماً ما کمکاری کردیم، ولی اگر گوش دادهاید و یا گوش میدهید ما را از نظرات و بازخوردهای خودتان محروم نکنید.
اگر دوست دارید گزیده مناسبی از نشریات معتبر جهان درحوزه آیندهپژوهی، فناوریهای پیشرفته، مدیریت و فلسفه را در تلفن همراه و یا کامپیوتر خود، به همراه یک توضیح مختصر درباره آن مطالعه کنید و البته هر هفته به پادکستهای رادیوبادیو درباره تکنولوژی گوش بدهید، پیشنهاد میکنم کانال من را در تلگرام دنبال کنید.
پیروز و سربلند باشید
۹ دی ۱۳۹۶
مسعود زمانی
–
–***–
«اگر از طریق فید (خوراک) من این نوشته را مطالعه میکنید، برای دسترسی مستقیم از این لینک استفاده کنید»
–***–
6 دیدگاه دربارهٔ «کارآفرینی، توهمها و آسیبها (اینک آخرالزمان)»
سلام مسعود عزیز.ده فرمان تو در این متن، بسیار بجا و تحلیل جامعی با مصادیق واقعی و تدقیق مناسب بود.همه افراد کم این حوزه، نیاز به گفتگوی صریح داریم.نقد صریح و بازبینی رفتارها و سیاستها.به نظرم از همه بیشتر، باید خود استارت آپ ها در لایه های مختلف بین خودشان بتوانند راحت تر گفتگو کنند.لایه دولتی حمایت گر هم ممکن است واقعا به همان خطاهایی که اشاره کردی با سرعت بیشتری ادامه دهد و این تعارفات در بخش خصوصی و اهمال ها در لایه تسهیل گر دولتی ممکن است حبابی را درست کند که جامعه در دوره ای کوتاه مدت توقعات خیلی بزرگی از آن داشته باشد.ترکیدن این حباب احتمالا بزرگ، شوک بزرگی برای توسعه فناوری های نوین در کشور خواهد بود
سلام بر قاسم عزیزم، من واقعاً نگران ترکیدن این حبابی هستم که تو گفتی، خیلی بده که هیچکس فکر روز بعد از فروپاشی نیست….
سلام
ممنونماز مقالهی بسیار روشنگرتون
آیا امکان شنیدن پادکست در خارج از تلگرام هست؟ که بشود با مثلا پادکست ادیکت دنبال کرد اپیزودها رو
سلام دوست من، انشالله بزودی روی آی تیونز و گوگلپلی هم میگذاریم ولی از توی سایت برسام (http://budio.ir) هم میتونید گوش کنید.
هر چند ماه یکبار میام میخونمش از بالا به پایین و تحسینات میکنم. ایکاش حداقل ۲۰ میلیون از تو داشتیم…
عزیزم هستی و تو محبت داری برادر… ولی خداییش خیلی دنیای بیخودی میشد، ۲۰ میلیون مسعود خیلی کسل کننده و بیخود هست…