دسته‌ها
ادبیات و کتاب نکات جالب

پرواز و عشق و ترس

سلام

یكی از آرزوهای دوران بچگیم یاد گرفتن خلبانی بوده… حالا اونقدر هم آرزوی سفت و سختی نبوده كه مثلاً گریه ام بگیره و اینجور چیزها… ولی خب خیلی دوست داشتم

انسان بعنوان موجودی ذاتاً یاغی كه همیشه در تلاش برای شكستن هست (حالا یكی بشقاب، یكی قانون، یكی دیگه هم مرزهای و محدودیتها) همیشه پرواز رو یك حسرت میدید برای خودش… بهمین دلیل در خیالات و داستانهای ذهنیش همیشه موجودات برتر رو رو بشكل پرنده و یا معلق در آسمان تصویر میكرده… یعنی خودش هم یجوری احساس میكرده تو این تجربه پرواز یه حسی نهفته هست كه شیرین ترین تجربیات درونی و عرفانی هم با اون قابل مقایسه نیست…


نمیدونم تا حالا از جای بلندی پریدید پایین یا نه… البته همیشه یه عالمه تشك و یا یه كوه كاه (چه تركیبی!!) واستون اون پایین فراهم نیست پس وقتی خواستید بپرید تو لحظه آخر همه چی رو دابل چك كنید… من یكی دوبار از جاهای خیلی بلند پریدم (10 متر و 15 متر و نه توی آب!!!) و واقعاً لذت بردم… البته با رعایت موارد ایمنی… خیلی هم دوست دارم یكبار «بانجی جامپینگ» رو امتحان كنم كه گویا تو توچال یه مدل مینیاتوریش راه افتاده… وقتی كه میپریم یجور حس رهایی عجیب میپیچه تو وجودت و دقیقاً برای چند لحظه كوتاه دیگه تو این دنیا نیستی كه البته اگه اون پایین تشكهای ذكر شده نباشند این لحظه كوتاه برات تداوم پیدا میكنه!

همه خلبانها تو یه نكته با هم اشتراك دارند و اون جسارت بود و عشق به شكستن محدودیتها… داستانهای عجیب و زیبای «چارلز لیندبرگ» و یا «آمیلیا ارهارت» كه فیلمش هم جدیداً به نمایش دراومد و یا حتی نمونه معروفش «هاوارد هیوز» كه اسكورسیزی فیلم دیدنی «هوانورد» را براساس زندگی اون ساخته،  همه و همه گویای این نكته هست… آدمهایی نترس كه فقط فقط برای چند لحظه رهایی از قید و بندها حاضر بودند جونشون رو بخطر بندازند و چه بسا كه داده اند…

نكته جالب اینكه دو تا از نویسندگان مورد علاقه من (كه البته همه دنیا دوستشون دارند) یعنی «آنتوان دو سنت اگزوپری» و «ریچارد باخ» هم خلبان بودند و این بخش خلبانیشون جزو اصلی زندگی و كتابهاشون بشمار میرفته… شازده كوچولو ماندگار و یا جاناتان مرغ دریایی عارف!! اگه تجربه پرواز هركدوم از این دو نویسنده نبود هیچ وقت نوشته نمیشدند… جالب اینكه اگزوپری بشكل غریبی بهمراه هواپیمایش در آفریقا ناپدید شد… همانند داستان زیبایش و جالب اینكه در صحرا…

ریچارد باخ هم معمولاً در تمام كتابهاش یه كاراكتر خلبان داره كه معمولاً داستان هم حول اون میگرده، از پیامبری خلبان در كتاب اوهام و یا خودش در كتاب یگانه و ده ها مورد دیگر… یه كتاب هم داره كه به اسم هدیه پرواز تو ایران منتشر شده و عشق به پرواز در تمام خطوطش موج میزنه و دقیقاً انسانهایی رو توصیف میكنه كه حتی به عقربه سوخت هواپیمایش عشق میورزه… یه بخشی از متن كتاب هدیه پرواز رو مینویسم براتون :

«اگر در آرزوی دنیایی هستید كه سرنوشت و تقدیر خودتان را رقم بزنید، به احتمال زیاد یك خلبان در وجودتان نهفته است. فراموش نكنید آنچه كه برای پرواز كردن اهمیت دارد نوع هواپیما نیست، بلكه عشق به پرواز است… معنا را تنها در آسمان میتوان جست…»

طرح روی جلد كتاب جاناتان مرغ دریایی

انسانها هروقت تونستند برای شكستن محدودیتهای دوروبرشون جسارت بخرج بدند، شاهكارها خلق شده… از یه اختراع كوچولو تا بلندپروازانه ترین فضاپیماها، از یه هایكو كوتاه تا یه رمان تاثیرگذار… خیلی دوست دارم بتونم یك روز این ترسهایی رو كه همیشه احاطم كرده كنار بزنم ولی خیلی سخته… دوست دارم مثل جاناتان از سرعت گرفتن و شیرجه زدن توی آسمون نترسم… هرجا كه یكم جسارت بخرج دادم نتایج مثبتی گرفتم… یعنی فكر كنم برای همه همینطور باشه… اگه همه تمام این احتیاط كاری و محافظه كاری رو كنار بزارم چی بشه… خیلی بده كه مشكل رو ببینی و بدونی ولی هنوز نتونی رفعش كنی و پشت سر بزاریش…

شاید همین هفته برم توچال كه اون وسیله رو كار گذاشتند و یه پرش انجام بدم، شاید مغزم یه تكونی بخوره… كی میدونه… شاید این لنگر محافظه كاری ما كه به صخره ترس‌هام گیر كرده پاره بشه و رها بشم در آبی بینهایت زندگی…

آبی بیكران


شاد باشید و رها

پستهای مشابه:

4 دیدگاه دربارهٔ «پرواز و عشق و ترس»

امیدوارم همیشه در اوج باشید.

تمام توانش را جمع کرد تا از سنگ بالا برود. فقط چند قدم دیگر مانده بود، بالاخره رسید.حالا در بالاترین نقطه دنیا ایستاده بود. با غرور پشتش را راست کرد و به دور و بر نگاهی انداخت. بله! اینجا بلندترین جای جهان بود.

بادی در غبغب انداخت و رو به جهان زیر پایش فریاد کشید: «آهای! به من نگاه کنید! دیگر بالاتر از من چیزی می بینید؟ چه کسی را جز من یارای این کار بود؟ این من هستم… تنهای تنها …در اوج!»

پرنده در حالی که چوب کوچکی در منقار داشت، با نگرانی به پایین خیره شد. باز یک مزاحم دیگر روی لانه نیمه سازش ایستاده بود.

اما رفتید توچال به همراه خود پول کافی بردارید نرید یک هو ….
پاسخ مسعود زمانی : همون مشكل فقط پوله وگرنه كار نشد نداره

یادم باشه پرواز كردم و اوج گرفتم جو نگیرتم

دور از شوخی ولی اوایل امسال 20 هزار تومان بود … ولی فکر کنم جالب باشه
پاسخ مسعود زمانی : حتماً جالبه… امتحان میكنم حتماً

parvaz !!… zendegie man ke bishtar shabihe base jumpe
پاسخ مسعود زمانی : بابا شما درصد خطرتون از من بیشتره… نمیدونم میترسم یا نه ولی بدم نمیاد اونم امتحان كنم… راستی الان یادم اومد كه یكبار بیس جامپ انجام دادم… البته هواپیماش پلاستیكی بود و فقط دو متر بالاتر از چمن پارك بود… ولی خب هیجان داشت

حالا جدی جدی میخواین برین بانجی جامپینگ؟ نکنین این کار رو! … بیاین رو همین زمین خدا راه رفتن انقدر کیف میده
پاسخ مسعود زمانی : خیلی تکراریه آخه… (:

پاسخی بگذارید

This site uses Akismet to reduce spam. Learn how your comment data is processed.