مینی سریال خوش ساخت و دیدنی “The Prisoner” غیره منتظره ترین اتفاق سریالی سال گذشته بود. اپیزودهای اول و دوم این سریال رو به شکلی کاملاً تصادفی دیدم (فکر کنم مهر ماه پارسال بود) و حقیقتاً شیفته سبک روایی و داستان خوش پرداختش شدم… یک سریال کاملاً سیمبولیک (نمادین) که تمامی عناصر و اجزاء اون […]
دسته: نکات جالب
نوشته قبلی در واقع قرار بود مقدمه پست حاضر باشد، ولی چون بیش از اندازه طولانی میشد در دو بخش مجزا در وبلاگ منتشر شدند. فیلمهای ژاپنی و بخصوص انیمه های آنها یک ویژگی منحصر به فرد دارند که در هیچ سینمای دیگری دیده نمیشود (حداقل نه بصورت یک اصل کلی) و آن خالی گذاردن […]
عشق شرقی
خوب یا بدش را نمیدانم، ولی چیزی که واضح است موج “غربی شدن” همه چیزمان است… از پوشش و فرهنگ و موسیقی و … (من خودم هم در این موج حرکت میکنم) همه از هم سبقت میگیریم برای هرچه بیشتر شبیه شدن به غربیها… تغییر به نظر من همیشه چیز خوبی است، چون اگر در […]
سال ۹۷ میلادی یه نقطه عطف تو تاریخ سینما محسوب میشه، دلیلش هم به نمایش دراومدن فیلم “تایتانیک” و فروش افسانه ای اون بود… ولی بنظر من تو اون سال و بخصوص در مراسم اسکار حق یک فیلم و یک بازیگر (ضمن احترام به جک نیکلسون کبیر) بدجوری خورده شد… اونم کسی نبود بجز “نیکولاس […]
تقریباً اکثر قریب به اتفاق بناهای بزرگ و عظیم ساخته دست بشر، مکانهایی برای عبادت بوده اند. یعنی در هر دوره ای بنا بر نوع دین و مسلک آن دوران بتکده ها، هیاکل، آتشکده ها، کلیساها و مساجد را در بزرگترین حالت ممکن میساختند. از هرم های عظیم مایاها که برای خورشیدپرستی بود تا کلیسای […]
آهنگهای “کیتی مِلوآ” (Katie Melua) رو خیلی دوست دارم… همه آهنگهاش هویت دارند و با احساس خونده میشوند. خودش هم انسان بی غل و غش و دور از جنجالی بنظر میرسه… یه آهنگ (که کلیپ خیلی هوشمندانه ای هم براش ساخته شده) داره به اسم “۹ میلیون دوچرخه” داره که هیچوقت از شنیدنش سیر نمیشم… […]
پنج شنبه و جمعه (به لطف خالی شدن بخش اعظمی از وقتم!!!) در یک ماراتن لذت بخش نشستم یک ضرب فصل (همون سیزن!) پنجم سریال “چگونه مادرتون رو ملاقات کردم” رو دیدم و کلی خندیدم و کلی هم چیزای جدید یاد گرفتم… راجع به این سریال تو یکی از پستهام {لینک} نوشته بودم و حقیقتاً […]
…چشمهایش
“م” ترمز دستی رو کشید… نگاهی به به دوروبر انداخت… جای خلوت و با صفایی بود، به کنار خودش و اون موجود بی همتا نگاه کرد… با پشت دست راستش گونه های قشنگش رو نوازش کرد… با لبخند رو به “..” گفت: بنظرم اینجا مناسب باشه،“..” بیصدا خندید… چشمهای سیاهش درخشش عجیبی داشت و خنده […]
تنها که میشوی… تنهای تنها… آنوقت… صدای پای ارواح را هم میشنوی… حتی کاسپر هم با اون پاهای کوچولوی سفیدش نمیتونه یواشکی رد بشه… اما… اما… اما… حال غریبی میشود وقتی صدای پای ارواح هم نشنوی… یجور خلا غریبی احاطه ات میکنه… سکوتی آرامش آور ولی در عین حال مهیب… گاهی اوقات توهم “دیگران” بودن […]
سلام بابت عدم آپ در هفته گذشته از همه عذر میخوام هرچند که چیز زیادی از دست ندادین… راستش شانس نداریم که… یکی دو روز بدنم کوفته بود و جان در بدن نداشتم و از دیشب تا حالا هم چشمم شده کاسه خون… شواهد امر حاکی از اونه که یه ویروس خیلی خوف و خف […]