رسم این بلاگ از آغاز بر آن بوده است که هیچگاه مطلبی از دیگران (کپی و یا اقتباس) ننویسم. درست یا غلط همیشه سعی کرده ام در انتشار هر مطلب یا اولین نفر باشم یا مطلب و نوشته ام سمت و سوی متفاوتی داشته باشد و به نکاتی اشاره کند که از نگاه دیگران پنهان مانده است.
چه بسا که پستی را چرکنویس کرده بودم و در لحظه آخر دیده ام، سایتی یا بلاگی مطلبی محکمتر و بهتر از من نوشته و در نتیجه از انتشار آن منصرف گشته ام.
یکی از دوستان و همراهان عزیز همیشگی، امروز برای من مطلبی فرستاد که حقیقتاً بنظر خودم خیلی از مطلب من در مورد فیلم “قوی سیاه – Black Swan” بهتر و “حسی تر” بوده. من کلاً اعتقادی به نقد تکنیکال صِرف نداشته و نداشته ام و آن را مختص سایت ها و مجلات تخصصی میدانم. اینجا خانه مجازی من است و هرآنچه که به دل نزدیکتر و برای مخاطبم جذابتر باشد در آن نگاشته میشود. واقعاً بنظرم حیف بود که دوستان را از خواندن این نوشته دلنشین محروم کنم.
با اجازه وی این مطلب را در این سایت منتشر میکنم و مطمئنم حس دخترانه ای که در آن موج میزند، نگاه تازه ای به این فیلم ماندگار داشته و نکات و زوایای جذابتری را برای بینندگان و خوانندگان آشکار خواهد کرد.
با تشکر
مسعود زمانی
۶ دی ۱۳۸۹
آیا تا به حال موفق به تماشای فیلم ” قوی سیاه” شده اید؟
به جرئت می توان گفت که این فیلم تنها برای تفهیم معنای یک کلمه ساخته شده است : تکامل!
به راستی تکامل چه معنایی دارد ؟ یک انسان تکامل یافته چه کسی است؟ فیلم قوی سیاه درصدد پاسخ دادن به این پرسش است.
قوی سیاه نام افسانه ای قدیمی است: شاهزاده فریب قوی سیاه را می خورد. می پندارد که او همان معشوقه اش، قوی سفید، است و به اشتباه در پی او می رود. قوی سفید از فرط ناراحتی خود را می کشد.
روایت گری نمادین این فیلم آنچنان قوی است که بیننده اعم از زن و مرد در تمام مدت تماشای فیلم درگیر آن می شود و ناخودآگاه با بازیگری همذات پنداری می کند که ایفا گر نقش یک دختر بالرین است.
نینا به دنبال تکامل است . دختر پاک و معصومی که هنوز مادرش به چشم بچه ای ۱۲ ساله به او نگاه می کند. بچه ای که نیاز به مراقبت دارد. برخورداری ناتالی پورتمن از نوعی معصومیت در میمیک چهره، که توسط سابقه ی بازی اش در فیلم هایی همچون اسباب بازی فروشی آقای ووگوریو و کلوزر قابل اثبات است، و همین طور برخورداری او از اندام مناسب به راحتی او را غالب نقش نینا کرده است.
نینا در اتاقی صورتی رنگ با عروسک های دوران کودکی اش زندگی می کند. به موسیقی بچه گانه ای گوش می دهد که انتخاب مادرش است. او حتی درخانه محدوده ی خصوصی خود را هم ندارد. اولین نشانه های تغییر با خارش ناحیه ی کتفش شروع می شود که هم می توان آن را ناشی از دلایل عصبی دانست و هم می تواند اشاره به ظهور تدریجی شخصیت رشد یافته ی او داشته باشد که به صورت نمادین به شکل بالهایی که از کتفش سربرمی آورد نشان داده می شود. نینا هنوز نمی داند دنیای آدم بزرگها چه قدر می تواند پلید باشد. دنیایی که پر از قوهای سیاه است. برای نینا، “لی لی” که یکی دیگر از بالرینهاست، به یکی از همین قوهای سیاه می ماند. تصویر خالکوبی شده ی بالهای سیاه یک قو بر پشت لی لی به این تصور قوت می بخشد. حتی مربی نینا در صدد است به او بیاموزد که چطور می تواند سیاه باشد. نینا قصد دارد در رقص باله بهترین باشد و برای این منظور باید از پس هر دو نقش سیاه و سفید و تسلط بربیاید. همه ی ما همین را میخواهیم!! که در صحنه ی باله به بهترین نحو برقصیم … بله! .. در صحنه ی گیتی به بهترین نحو زندگی کنیم… اما چگونه؟؟!! نینا به دنبال یافتن پاسخ این پرسش است.
شاید تقلید از زنی که روزی در رقص شهره ی خاص و عام بوده است کمکی باشد برای دستیابی به این هدف… برای تبدیل شدن به انسانی کامل… شاید دزدیدن و استفاده از وسایل شخصی این زن کم کم او را شبیه یک رقصنده ی کامل کند… پس چرا هربار که با سوهان دزدی ناخنهایش را سوهان می کشد ناخنهایش خونی می شود؟ … چرا آن زن دست به خود کشی می زند و اعتراف می کند که هیچ وقت کامل نبوده ؟
شاید آن زن مسیر اشتباهی را رفته بود؟ شاید آن زن کاملا یک قوی سیاه شده بود … این تکامل نیست.
مربی نیینا به او می گوید که در او فقط شخصیت قوی سفید را می بیند … او باید بتواند قوی سیاه باشد … او باید کامل باشد .. اما به گفته ی مربی تنها مانعی که بر سر راه است خود نیناست و نینا باید برای کامل شدن از خودش رها شود.
اما این خودی که باید از آن رها شد چیست؟
شاید به دنبال یافتن پاسخ همین پرسش است که در تمام مدت تماشای این فیلم با بازیگر زن آن همذات پنداری داریم و مدام به اعمال خود می اندیشیم. چون خودمان هر روز درگیر این مساله هستیم.هر روز با خودمان جنگ می کنیم . با قوی سیاه و با قوی سفید می جنگیم ..قوی سیاه وجود نینا کم کم از داخل وجودش سر بر می آورد. هر روز شدت خارش ها بیشتر می شود. او کم کم به جنگ با زندگی قبلی اش می پردازد. به حرفهای مادرش گوش نمی دهد. اتاق خصوصی اش را پس می گیرد. عروسک هایش را دور می ریزد. دستگاه پخش موسیقی را میشکند و برای انجام کارهای سیاه ترش که به غلط فکر می کند موجب تکاملش خواهد شد فرافکنی می کند و این فرافکنی در شخصیت لی لی است که حلول می کند. اما هر بار ظاهر شدن چهره ی خودش در مقابل چشمانش یاد آور می شود که این خود اوست که مشغول انجام این کارهاست.
سر انجام زمان اجرا فرا می رسد …
نینا در ابتدا در لباس قوی سفید ظاهر می شود . همان شخصیت دختر بچه ی ساده ای که درگیر پلیدهای این دنیا نشده است. این شخصیت ضعیف است و خیلی راحت سقوط میکند …
سپس نوبت نقش قوی سیاه فرا می رسد … و نینا بازهم لی لی را در لباس سیاه می بیند که خطاب به او میگوید: اینبار نوبت من است . نینا جیغ می کشد و به جنگ می پردازد چرا که نمی خواهد سیاهی بر او حاکم باشد. او لی لی سیاه را می کشد.
….
بله! شخصیت سیاه می میرد و این خود نیناست که به ایفای نقش سیاه می پردازد! شخصیت معصوم پورتمن به طرز ماهرانه ای تغییر ماهیت می یابد … تاثیر گذارترین سکانس فیلم لحظه ای است که نینا خورده شیشه ها را از بدن خودش بیرون می کشد…
بله نینا توانست نقش سیاه را هم بازی کند که لازمه ی آن از بین بردن شخصیت سفید بود که مدام مقاومت می کرد.. در حقیقت در آن سکانس نینا پی می برد که خودش را کشته … یعنی هر دو شخصیت سیاه و سفید و این تکامل است! .. در پرده ی بعد نینا بهترین رقص باله را ارایه می کند. پرش او از ارتفاع حالتی است که در فن بازیگری نام آن را “رها شدن” گذاشته اند و به راستی که نینا از خود رها شد.
زمانی انسان تکامل می یابد که زندگی کند فارغ از تعصبات سفت و سختی که همه چیز را بر او حرام می داند و مدام برایش عذاب وجدان در پی دارد و عموما حاصل افکاری است که توسط خانواده در ذهنش جای گرفته و شخصیت یک قوی سفید را برایش به ارمغان آورده است. علاوه براین باید آنقدر منعطف باشد که بتواند ایفای نقش کند در میان جامعه ای که پر از نیرنگ و ریا و پلیدی هاست و او را به شخصیت یک قوی سیاه تبدیل می کند.
انسان کامل انسانی است که اجازه ندهد این دو شخصیت که هر کدام ساخته ی دست دیگران می باشد بر وجودش حاکم شود.
انسان کامل انسانی است که به بالای سکو برود … یک نگاه به سفیدی و یک نگاه به سیاهی بیاندازد…. و … خود را رها کند…. و این یعنی تکامل!
6 دیدگاه دربارهٔ «DARK SWAN»
اینو نگو آقا مسعود مطالب خودت همیشه حسی و خوب هستند.
ممنون واسه قرار دادن این نقد.
اگه انمیشن Tangled رو دیدی یه مطلب در موردش بنویس.
ممنون !
پاسخ مسعود زمانی : ممنون دوست من… باشه حتماً توی برنامه هام هست… بازم به ما سربزنید
سلام
نقد بسیار خوبی بود! خوشمان آمد! اما چرا هیچکس از گریم جالب این فیلم چیزی نمیگه! فکر میکنم بخشی از القای حس قوی سفید و سیاه در همین شیوه ی گریم جالب نهفته است!
پاسخ مسعود زمانی : ممنونم حبه
بعله صحبت شما کاملاً درست است… شیوه گریم و نوع رنگبندی ها (چه در بخش های نمایشی و چه در مابقی فیلم) کاملاً در نشان دادن روند رگرگونی کاراکتر پورتمن موفق بوده… ممنون که اشاره کردید
مرسی
خیلی قشنگ می نویسین
موفق باشین همیشه
پاسخ مسعود زمانی : ممنونم دوست من
امیدوارم شما هم همیشه پاینده و شادمان باشید
خودتون که قشنگ تر می نویسین
پاسخ مسعود زمانی : ممنونم… شما لطف دارید ولی بهرشکل این نوشته قرار نبود برای وبلاگ نوشته شود صرفاً بعنوان یک نامه فرستاده شده بود و احتمالاً ادبیات آن کمی خودمانی است… بهرشکل ممنونم از این که همیشه محبت دارید
سلام لینک دنلودیش را می دهید
پاسخ مسعود زمانی : نه
^_^
فایل تورنتش رو میل میکنم
الو نیستید؟
پاسخ مسعود زمانی : الو… سرم شلوغه… بزودی میام