به جرات میتونم بگم که تابحال هیچ بازیگر زنی رو چنین قدرتمند جلوی دوربین ندیده بودم و نخواهم دید. “ناتالی پورتمن – Natalie Portman” برای فیلم “قوی سیاه – Black Swan” چنان بازی از خود به نمایش گذارده که از یک سو مطمئناً جوایز گلدن گلاب و اسکار را برای خود قطعی کرده ( تا امروز {۲ دی} تقریباً هرجا برای این فیلم کاندید بهترین بازیگر زن شده است، براحتی جوایز را فتح نموده) و از طرف دیگر بازیگری را (به زعم من) وارد فضای جدید نموده که پیش از این تنها بزرگانی از تئاتر، اندکی از آن را در صحنه نمایش داده بودند. هرکس که بدنبال بازیگری و شناخت رموز هنرمندان تئاتر و سینما هست باید فریم به فریم این شاهکار مطلق را ببیند. ۲۰ دقیقه پایانی فیلم باشکوه ترین و با کمال ترین سکانسی بود که تابحال در یک فیلم دیده بودم. واقعاً زبان و نوشته در بیان هنر (به معنای مطلق آن) بکار رفته در تمام وجوه این فیلم ناتوان است.
سال ۲۰۱۰ را تا مدتها به عنوان یکی از بهترین سالهای سینمایی تاریخ خواهند شناخت. ساخته شدن هرکدام از دو فیلم فوق العاده “اینسپشن” و “قوی سیاه” برای یک دهه از سینما کافی بود که بواقع در تمام زمینه ها سینما را یک گام بزرگ به جلو برده اند. در ادامه دلایل خودم برای این مهم رو ذکر خواهم کرد.
“دارن آرونوفسکی – Darren Aronofsky” نشان داده که یکی از توانمندترین و صاحب سبک ترین فیلمسازان کنونی جهان بوده و بحق شایسته عنوان فیلمساز مولف است. ساختار شکنی و بداعت در خیلی از آثار سینمایی کنونی جهان به چشم میخورند، که عمده آنها گُم و فاقد بنیان فلسفی و عقلانی مناسب است. آرونوفسکی با هر فیلم خود نشان داده که نه در پی ساختار شکنی صرف (چه تکنیکی و چه روایی) و بلکه بدنبال هویت بخشیدن به مفاهیمی است که مطرح میکند. اولین فیلمی که (با تشکر از دوست وفادار و همیشگی ام مصطفی) از وی دیدم “پی – Pi” بود که از همان سکانس نخستین این نکته را گوشزد میکرد که با دید متفاوتی نسبت به انسان و قوانین حاکم بر دنیای اطرافش مواجه هستیم.
به زعم من، آرونوفسکی در هر یک از فیلم های خود، یک لایه از روح بشر را واشکافی و تحلیل میکند:
“مرثیه ای بر یک رویا – Requiem for a Dream” روایت انسان هایی که خسته از بی معنایی زندگی، توهم را به جای دنیای واقعی انتخاب کرده اند…
بنظر من نباید این ریتم و توالی رو تصادفی دانست، آرونوفسکی فیلمنامه های بظاهر بی ربط به یکدیگر را، همچون قطعات پازلی بزرگ از دغدغه های بشر امروزی درآورده که با درکنار قرار دادن آنها بتدریج تصویر کاملی از آنچه که بشر امروز (و حتی گذشته) در وجوه مختلف جستجو میکند، به تماشاگر عرضه میکند. در واقع با کمی دقت هریک از این فیلمها حفره ها و فضاهایی خالی “هستی شناختی” انسان را نمایش میدهند.
هر فیلم آرونوفسکی گامی به جلو بوده (حتی کشتی گیر) و در هریک از آنها از تکنیکی و فن روایی استفاده شده، که تا پیش از آن مهجور بوده و یا به این قدرت به کار گرفته نشده… در نماهای سریع و کات های هوشمندانه در فیلم “مرثیه ای بر یک رویا” تا یکی از بهترین استفاده ها از قدرت CG در فیلم “سرچشمه” و یا فیلمبرداری اعجاب آور در فیلم “قوی سیاه” همگی عناصری هستند که بواقع در فیلم های آرونوفسکی به کمال رسیده اند.
در مورد فیلمبرداری “قوی سیاه” مطمئناً تا سالها خواهیم خواند و خواهیم نوشت، دوربین در موقعیت های مختلف گاهی همچون شاهدی بی تفاوت و گاه چونان فرشته نگهبان و گاه همچون شیطانی درنده خو و پلید، بدنبال کاراکتر اصلی (پورتمن) حرکت میکند و من واقعاً هرچی فکر میکنم نمیدونم بعضی از نماها چگونه گرفته شده اند!… وقتی مشخصاً از استدی کم و یا دوربین روی شانه استفاده شده و فیلمبردار با سرعت بدور کاراکتر در حال رقص باله میچرخد و در هیچ یک از آینه های سالن انعکاسی از آن نمیبینیم و اینکار (علیرغم آنکه به کمک کامپیوتر صورت گرفته) اصلاً توی ذوق نمیزند و بشدت واقع انگارانه است و پس از مدتی دیگر ما تبدیل به خود پورتمن میشویم و دیگر او نیست که در صحنه حکمرانی میکند و این خود ماییم که با نوای سحر انگیز موسیقی چایکوفسکی در سالن به پرواز در می اییم…
موسیقی این اثر مانند تمامی ۵ فیلم قبلی آرونوفسکی ساخته “کلینت منسل – Clint Mansell” است و به جرات یکی از درخشانترین موسیقی های اقتباسی بوده که تابحال شنیده بودم. موسیقی در تمام فیلم های آرونوفسکی نه به مثابه یک عنصر تکمیلی بلکه کاملاً مانند یکی از کارکترهای داستان خود را به فیلم تحمیل میکند. کمتر کسی است که موسیقی “مرثیه ای بر یک رویا” را شنیده و آن تم هشدار دهنده در ذهنش نقش نبسته باشد و یا در “سرچشمه” موسیقی ده دقیقه پایانی که در ساندتراک های موزیک فیلم با نام “مرگ راهی بسوی شگفتی است – Death Is a Road to Awe” گذاشته شده است بخوبی و به درستی مرگ و ابهام های زندگی پس از مرگ و سفر روح را به تصویر! میکشد.
موسیقی این فیلم برگرفته از اثر همیشه ماندگار و جاودانه “چایکوفسکی – Tchaikovsky” به نام “دریاچه قو – Swan Lake” است که در واقع نه موسیقی صرف و بلکه باله ای است رویایی و با موسیقی شورانگیز که اغلب ما آن را به کرات در رادیو و یا کلیپهای مختلف شنیده ایم و البته طرفداران موسیقی کلاسیک همواره به عنوان اثری مرجع به آن مینگرند و جزو لاینفک آرشیو و گلچین های موسیقی به شمار میرود. “کلینت منسل” با مهارتی کم نظیر ضمن حفظ روح اثر از تم و ساختار موسیقی “دریاچه قو” کمال بهره را برده و بدون بهره بردن از هرگونه ساز الکتریکی و صرفاً با استفاده از سازهای کلاسیک موسیقی را خلق کرده که با وجود شایستگی های بسیار بدلیل اقتباسی بودن نمیتواند در اسکار کاندید شود.
داستان فیلم بسیار کوتاه است و براحتی میتوان آن را در چند جمله خلاصه کرد (خیالتان جمع؛ لذت دیدنش را خراب نکرده ام):
“ویونا رایدر – Winona Ryder” بالرین اصلی شرکتی نیویورکی است که که مدیر و کارگردان آن “ونسان کسل – Vincent Cassel” تصمیم گرفته تا برای نمایش جدید باله “دریاچه قو” وی را تعویض کند و “ناتالی پورتمن” در نقش “نینا”، را برای ایفای نقش دوگانه “قوی سپید – قوی سیاه” انتخاب میکند… فیلم روایت مشکلات روحی و دغدغه های بی پایان “پورتمن” برای رسیدن به کمال در ایفای نقش دوگانه قو (بخصوص قوی سیاه) بعنوان یک بالرین است…
پورتمن برای تمام فیلم بازها یادآور “ماتیلدا” در فیلم “لئون” است… از همان ابتدا چیزی که “پورتمن” را برجسته و متمایز میکرد نگاه و حالت چشمش بود که گستره ای از معصومیت و ترس و انتقام را تواماً با هم داشت… با تغییر کوچکی در میمیک صورتش میتواند هریک از حالات فوق را به تماشاگر القا کند بی انکه تغییری در حالت چشمانش داده باشد… آرونوفسکی و تیم بازیگردانانش بدرستی و به دقت از این ویژگی پورتمن نهایت بهره را برده اند و توانمندی های فیزیکی وی برای ایفای نقش یک بالرین این مزیت را به کارگردان و تصویربرداران داده که براحتی و بدون نیاز به استفاده از بدل، از صحنه های رقص بهترین نماها و کاملترین ترکیب ها را بسازند.
شاید هنوز که هنوز است تکنیک “متداکتینگ” نهایت هنر بازیگری بر روی پرده سینما باشد، ولی من با سواد اندکم نمیدونم نوع بازی که “پورتمن” در این فیلم ارائه داده واقعاً در چه کلاسه و رده بندی قرار میگیرد، واقعیت آن است که در صحنه های پایانی شاهد سبکی از بازیگری هستیم که من هرچقدر فکر میکنم نمیتوانم مثال یا مورد مشابهی برای آن پیدا کنم. بواقع مانند تمامی هنرپیشگان بزرگ “پورتمن” نیز نیازمند داشتن یک راهنما و هدایتگر خوب همچون آرونوفسکی بوده و که توان واقعی وی را بالفعل کند؛ وگرنه حتی در بهترین آثار گذشته اش هم، ده درصد آنچه در این فیلم نشان داده، ندیده ایم.
تضاد شخصیتی “نینا” با “قوی سیاهِ” بدخو و کینه ای از یک سو و تقلای وی برای اجرای باله در کنار ناراحتی های عصبی و بازی روانی “پورتمن” از سوی دیگر، باعث شده که شاهد نمایشی بی نظیر از تلاش انسان (به زعم من دردمند و آشفته) امروزی برای رسیدن به کمال باشیم که در نهایت به شکستن “خود” و از خود بیخود شدن می انجامد.
تمامی پیام فیلم (به زعم من) در دیالوگی از “ونسان کسل” نهفته است که خطاب به “نینا” میگوید:
به کمال رسیدن تنها داشتن کنترل نیست… بلکه رها شدن هم است
در واقع در سکانس باله نهایی ما شاهد “ناتالی پورتمن”ی هستیم که کاملاً از خود بیخود گشته و رها بر امواج شورانگیز موسیقی از سوی به سوی دیگر میرود، گویی قویی باشکوه پهنه آسمان و دریاچه را مُسَخّر خود کرده و دنیا فقط همان قو است و قو همان دنیا… و نهایت کمال اوست و او نهایت کمال است…
با تشکر
مسعود زمانی – ۲ دی ۱۳۸۹
پینوشت: این فیلم را از دست ندهید… ولی یکی دو تا صحنه! دارد که بهتر است موقع دیدن، یکم حواستون جمع باشه…
23 دیدگاه دربارهٔ «به کمال رسیدن قوی سیاه»
این ناتالی پورتمن همون دختر نوجوان فیلم لئونه؟؟؟ چقدر بزرگ شده! اصلا نشناختمش … من اون فیلم رو خیلی دوست داشتم . خیلی. شاید هربار دیدم گریه کردم. رابطه یه آدمکش و یه دختر … اون حس عجیب … با این تعریفی که شما کردید باید برم این فیلم قوی سیاه رو هم ببینم
پاسخ مسعود زمانی : فیلم لئون از همه جهات یک فیلم مرجع و ماندگار به شمار می آید… بازی “پورتمن” و “ژان رنو” و “گری اولدمن” بسیار عالی بوده و کارگردانی “لوک بسون” از همه عالی تر… این فیلم قوی سیاه رو از دست ندید
من از بازی این زنه خیلی خوشم میاد، البته فیلم هاشو ندیدم اما توی “قوی سیاه” خیلی خوب بازی کرد.
خیلی ممنون!
در ضمن برای نقد فیلم Inception هم خیلی ممنون!
پاسخ مسعود زمانی : من همه فیلم های “ناتالی پورتمن” رو لیست نکردم… دو قسمت آخر سری جدید جنگ ستارگان هم جزو فیلمهاش هستند که البته فیلم های معمولی هستند (البته من میپرستمشون ولی بازی پورتمن چیز خاصی توی اونها نداره)… در مورد اینسپشن الان که خودم میخونمش میبینم خیلی بیشتر هم باید راجع بهش مینوشتم
سفارش دادم فیلم رو برام گیر بیارن. راستی سر بزنید. کار جدید گذاشتم. در ضمن من از دیروز هرکاری می کردم وبلاگتون باز نمیشد فکر کردم حک شدین
پاسخ مسعود زمانی : حتماً مزاحمتون میشم… راستی دیروز سرور میهن بلاگ دچار مشکل شده بود و خودمم نمیتونستم سر بزنم ببینم اینچا چه خبره … راستی فیلم رو میتونید از دوستانتون هم تهیه کنید… 🙂
راستی این آدرس بلاگتون رو درست بنویسید که در صورت نیاز راحت تر بشه بهش مراجعه کرد
http://www.zeinab-1361.persianblog.ir/
خوب شد گفتید. آخه جاش تنگ بود من دات کام رو نمی دیدم. درستش کردم که دیگه به زحمت نیافتید
پاسخ مسعود زمانی : 🙂
بالاخره موفق شدم فیلم How To Train Your Dragon را ببینم خیلی زیبا و جالب بود
خیلی ممنون بابت معرفی این فیلم
اما این فیلمی که گفتید نداریم ولی از فیلم هایی که از این هنرپیشه زن دیدم اصلا خوشم نیامده زیرا …… بی خیال!!
پاسخ مسعود زمانی : مبارکه
البته نظر شخصی هر فردی برای خودش محترمه ولی من خیلی از فیلم هایی که از ایشون دیدم خوشم میاد… بیخیال 🙂
خیلی ممنون بابت راهنمایی ادرس زینب خانم اخه چند دفعه ایی که سر زدم سایتشان………:دی
فکر می کردم احتمال اشتباه تایپی زیرا صفحه ایی که باز می کردیم……!
پاسخ مسعود زمانی : آره خب… من هم واسه همون گفتم 🙂
سلام
از خوندن این پست بی نهایت لذت بردم ، راستش اومدم تشکر کنم! موفق باشیم
پاسخ مسعود زمانی : خیلی لطف کردید که قابل دونستید… موفق باشید
سلام. از کامنتی که زیر <a href=”http://www.writeage.com/black_swan_movie_review.html” target=”_blank”>مطلب من در باره این فیلم</a> گذاشتید به مطلبتون رسیدم و باید بگم به واقع خوب و زیبا نوشتید.
این فیلم تا مدتها در حافظه دوست داران سینما باقی خواهد ماند
پاسخ مسعود زمانی : ممنونم دکتر… همیشه پاینده باشید
راستی به مطلبتون هم پای مطلبم لینک دادم. موفق و پیروز باشید
پاسخ مسعود زمانی : بازهم تشکر… امیدوارم باز هم به اینجا سر بزنید
شاد و سربلند باشید همیشه
این فیلم مثل تمام فیلمهای آرانوفسکی عالی بود مثل همیشه تصویر برداری منو بیشتر از بقیه ابعاد فیلم تحت تاثیر قرار داد.
این فیلم بسیار خوش ساخت بود.
به نطر میاد وابستگی سینما به ادبیات هر روز کمتر میشه(یا حداقل امسال این طور بوده ) همینجور که گفتی داستان این فیلم رو میشه در چند کلمه خلاصه کرد میل شدید یک بالرین به رسیدن به کمال که به قیمت از دست دادن خویشتن تمام میشود…
در مورد این عدم وابستگی البته باید بحث کرد… مخاطب عام دیگه براش پرداختن به ده ها شخصیت و ریزه کاریهاشون (مانند کتاب ها) جذاب نیست… اون دوست داره تا میشه ابعاد شخصیتی فقط فقط یک نفر رو تجزیه و تحلیل کنه… البته این رو نمیشه خیلی هم تعمیم داد… ولی برای خود نویسنده و کارگردان هم اینجوری راحت تره… دیگه عصر داستانهایی مثل “جنگ و صلح” و یا “صد سال تنهایی” سر اومده… الان همه دنبال رمان های دویست صفحه ای “پل آستر” و مونولوگ های تک قهرمانش هستند و اونهمه کاراکتر جذابیتی برای مخاطب عام دیگه نداره
[…] خیلی مسخره هست که حق “آرونوفسکی” و “قوی سیاه” و “نولان” و “اینسپشن” خورده بشه و از همه […]
بنظر من میشل ویلیامز خیلی بهتر از ناتالی پورتمن بازی کزد؛ من به عنوان کسی که بازی هر دو دیدم ویلیامز رو شایسته تر برای اسکار می دونم
من اون فیلم رو ندیدم که بخوام قضاوت کنم… ولی بازی پورتمن خیلی فراتر از استانداردهای معمول بازیگری بود و صحبت شما باعث شد هرچه سریعتر برای فیلم ولنتاین آبی اقدام کنم… راستی مطلبتون رو خوندم و پاراگراف آخر خیلی خوب بود 🙂
نمیدونم چطور بعضی فستیوالا روشون میشه به این فیلما جایزه بدن، فیلمی با این مضمون آلوده و فاسد، آخه توش داره میگه مثلا این رقاص چقدر بدبخته که همه دارن ازش سوء استفاده جنسی میکنن از طرفی تو خود فیلمش همه دارن از ناتالی پورتمن سوء استفاده جنسی میکنن، پس ناتالی پورتمن چقدر بدبخته
به نظر میاد اگرصحنه های محرک و مستهجن این فیلمو حذف کنیم دیگه شاید نتونی حتی تا آخر نگاهش کنی چه برسه فیلم خوبی باشه،نمیگم بازیش بده یا حتی متوسطه، بازیش خوبه اما به نظر من همون ترانه علی دوستی خودمون به همین اندازه هنر داره و شاید بقیه بازیگرا ولی این چیزش بهتره
سلام… خب نظر شما هم قابل احترام هست، هنرمندان هم نباید زیاد با هم مقایسه بشن مگر اینکه یک نقش رو عیناً دو نفر بازی کنند که بعدش میشه مقایسه کرد… روش بیان مطالب رو کارگردان و نویسنده تشخیص میدهند و خب آرونوفسکی این بستر (به زعم شما مبتذل) رو برای ارائه انتخاب کرده… بنظر من کسی برای دیدن صحنه های آنچنانی همچین فیلمهایی رو نمیبینه و راه های بهتری برای اون کار هست… بهتر هست بجار تمرکز به نحوه پرداخت فیلم، به پیام های اون بیشتر توجه بشه… بازهم ممنون از این که قابل دونستید
[…] برترین و الهام بخش ترین فیلم های دهه نود و معرفی کننده ناتالی پورتمن به ما، چیزی نمیشه داشت…فیلم “ماجراهای…” […]
[…] از حتی یک انمیشین خوب… ناسلامتی پارسال تا این موقع «قوی سیاه – Black Swan»، «مبارز – The Fighter»، «اینسپشن – Inception» و […]
[…] این حوزه به زیبایی هرچه تمامتر تصویر کرده است. در این پست راجع به آن فیلم و موسیقی آن نوشته ام.نمایی از فیلم […]
[…] یا در مقیاسهای دیگه فیلمهای کارگردان مورد علاقه من «دارن آرونوفسکی – Darren Aronofsky» بشه که همه از چنین ویژگی بهره […]
[…] یا در مقیاسهای دیگه فیلمهای کارگردان مورد علاقه من «دارن آرونوفسکی – Darren Aronofsky» بشه که همه از چنین ویژگی بهره […]
سلام کسی این فیلمو داره برام ایمیل کنه این آدرسشهarsam92@gmail.com
برادر یا خواهر عزیز، فیلم رو که نمیشه ایمیل کرد، نهایتاً میشه لینکش رو برات فرستاد… پیروز باشید