تو اون زمان معمولاً ما و خیلیهای دیگه، هر هفته میرفتیم یه جایی (که هردفعه هم تغییر میکرد) و یکی (با عینک دودی و کت چرمی و کلی گشتاپو بازی دیگه) با موتور می اومد و دو تا ساک بزرگ پر از فیلم های VHS باز میکرد میزاشت جلومون… بعد هم کلی داستان سر کرایه دادن و کرایه گرفتن… بهرشکل جای ریسک زیاد داشت و چون از همه کوچیکتر بودم، آخر سر همه و فیلمهای مونده به من میرسید… این انگیزه ای شد تا هر هفته کلی مجله سینمایی ورق بزنم و با اسمها و عناوین جدید (و یا ماندگار قدیمی) بیشتر آشنا بشم تا حداقل از میون اون فیلم های باقیمونده، انتخاب های بهتری داشته باشم… اینم ذکرش خالی از لطف نیست که وقتی فیلم تایتانیک رو خواستم ببینم چون کارت گرافیک کامپیوتر نگون بختم یه Trident 9650 با یک مگ رم بود (که البته بعد رفتم کنسول SEGA خودم رو فروختم و سه مگ V-RAM براش خریدم تا بشه ۴ مگ!!) نمیتونستم فیلم رو تمام صفحه یا همون Full Screen ببینم و باید توی پنجره ای کوچکتر تماشا میکردمش…
تازه یه مدت شده بود که بغیر از “از ما بهترون“، مردم عادی مثل ما هم سی دی های تصویری در دسترسشون قرار گرفته بود… اولین فیلمی که بصورت سی دی داشتم Heat ساخته ارزشمند مایکل مان بود (سه تا سی دی بود) که یه بنده خدای عازم سفری به امانت پیش من گذاشت، ولی چون درایو سی دی ۴ اسپیدمون! خراب شده بود نمیتونستم تماشایش کنم و بنابراین تا درست بشه اولین فیلم «وی سی دی» که دیدم همین فیلم Face/Off خودمون بود…
حالا اینهمه مقدمه چینی کردم برای چی؟ برای اینکه از همون موقع که مسخ Face-Off شده بودم هروقت میرفتم سر قرار با «آقای فیلمی» (که البته کلاسش بالا رفته بود و سی دی هم کرایه میداد!!!) و بادی به غبغب انداخته و با لحنی “آلن دلونی” آروم بهش میگفتم: این فیلمهای درپیت رو نمیخوام… از نیکلاس کیج چی داری؟… یعنی مثلاً من ته فیلمبازم و نمیدونم ته روشنفکر و این حرفها… بنده خدا هم نامردی نمیکرد و فیلمهایی برام جور میکرد… اگر اون موقع کسی بهم میگفت: «رابرت دنیرو خیلی بازیگره» بهش جواب میدادم آره ولی از وقتی نیکولاس! فیلم بازی میکنه، اون بهتره بره پشت صحنه چایی بیاره (خداوند شاهد است عرق شرم بر پیشانی ام نشسته همین الان…)
یجورایی این آقای نیکولاس کیج شده بود چماق ما بر سر هر بینوایی که فیلمهاش رو ندیده بود… چنان با غلو راجع بهش صحبت میکردم که فکر میکردی خود “لارنس الیویه” و “استانیسلاوسکی“ تا پیش از اون یکصدم بازیگری رو هم نفهمیده بودند و این آقا اصلاً “متد اکتینگ” رو دگرگون کرده بود (این متد اکتینگ رو تو ماهنامه فیلم اسمش رو خونده بودم و بنظرم خیلی چیز مهمی می اومد! ولی از خدا پنهون نیست از شما هم پنهون نباشه نمیدونستم اصلاً چی هست!!)
ولی یواش یواش که گذشت… خب همه چیز تغییر کرد… ولی هنوز هم کورکورانه و بدون هیچ فکری اگه بدونم نیکولاس کیج توی فیلمی بازی میکنه، با هیجان میشینم تماشایش میکنم. الحق والانصاف هم توی کارنامه اش فیلمهای درخشانی دیده میشه: از یک مرد خانواده با چشمانی پر از محبت تا فیلمنامه نویسی پریشان… از دلال اسلحه ای فوق العاده خونسرد تا فرشته ای عاشق و در آرزوی هبوط… از زندانی قانون دوست تا شیمیدانی گرفتار در بازی میهن پرستان!… (فیلمهای خوب دیگه اش رو نیاوردم چون دیگه خیلی طولانی میشه)
راجع به بازی های خوب او میشه ساعت ها صحبت و کرد و تحلیلشون کرد ولی به همون اندازه هم میشه راجع به فیلم های بد و انتخابهای حرفه ای غلطش (از لحاظ هنری، از لحاظ مالیش رو نمیدونم!) صحبت کرد. گاهی آدم باورش نمیشه که هنرپیشه ای با اون بازی باورپذیر و چند لایه در فیلم “Leaving Las Vegas” رو در شمایل یه دستیار شیطان با لباسی مسخره و دیالوگهایی مسخره تر ببینه…
چرا اینها رو میگم؟ بخاطر اینکه تا اینجای سال ۲۰۱۰ دو تا فیلم ازش دیدم، که تو هردوتاش به نحو اعجاب آوری ناامید کننده ظاهر شده… اولینشون Kick-A.s.s (در اینکه خود فیلم متفاوت و قشنگ هست شکی نیست!!) بود که بغیر از یه سکانس بقیه بازیگریش خیلی سطح پایین بود و دومی هم، فیلم روی پرده اش “The Sorcerer’s Apprentice” یا همون “کارآموز جادوگر” هستش که همین امشب کلی ناراحتم کرد… هرچند که گاهی توی نگاهش هنوز بارقه ای از اونی که میشناختیم دیده میشه ولی …
فیلم “The Sorcerer’s Apprentice” معدود صحنه های خوبی دارد که البته وام گرفته از فیلم های دیگر است… یک صحنه “تمیزکاری جادویی” که بنوعی تجلیل از سکانس های باشکوه کارتونهای «میکی ماوس»، «شمشیر در سنگ» و «زیبای خفته» و همچنین فیلم «مری پاپینز» بود و یک صحنه هم که تقلیدی از انیمشن هوشمندانه و فوق العاده جذاب Animusic بود… همین و دیگر هیچ…
من نمیدونم سر نیکلاس چه بلایی اومده، ولی اینو مطمئنم که اگه توی فیلم “گوست رایدر – Ghost Rider” کاراکترش، روحش رو با شیطان معامله کرده، ولی در زندگی واقعی خیلی علنی و خیلی عیان، نیکلاس مثل فاوست خودش رو به شیطان فروخته… این آقای “نیکولاس کیج” نمیگه یکی اینور دنیا، یه موقع اولین تجربه سینماییِ دیجیتالش و تمام ژست روشنفکریش “نیکولاس کیج” بوده…
البته اینها برداشتهای شخصی من هستند و شاید بقیه از فیلم خوششون بیاد… بهرشکل من از همین الان یکم ناامیدم، چون اینجور که سایتهای سینمایی میگویند یکی دو تا فیلم جادوگری دیگه تو راه داره… خدا رحم کنه…
—–
مسعود – یک شهریور ۱۳۸۹
3 دیدگاه دربارهٔ «فاوست، مربی جادوگری»
من از مدتها قبل دیگه بهتون سر نمی زدم ,بی کاز فکر میکردم خیلی سبک و ابکی مینویسید! اما از سه چار تا پست اخرتون خیلی خوشم اومد!
متحول شدید!!!
congratulation
پاسخ مسعود زمانی : ممنونم دوست عزیز… سعی میکنم بهتر هم بشه… شاد و سربلند باشید
ajab!!! in didane film dar kodaki baes shode ke alan to naghde film khob pish beravid
che pir shode in honarpishe..ya grime..
پاسخ مسعود زمانی : ممنونم…
پیر شده نیکولاس من… ۴۶ سالشه الان…
in 2 ta c.m ghabli ro ke khoondam shak kardam nakone khodam gozashte basham !! chon man ham hamin nazar ro daram
shoma naghede khoobi baraie cinema va tv khahid shod
پاسخ مسعود زمانی : ممنونم خانم مهندس… شما همیشه لطف دارید… برای بهتر نوشتن به من انگیزه دادید