اتفاقات و تحولات صنعت ساختمان چین حوزه بسیار جالبی است و چون احتمالاً گذشته اینها آینده ما خواهد بود، نوشته پیشرو میتواند کمک خوبی برای شکلدهی به ذهن و استراتژیهای آینده شخصی و بنگاهی شما در کشور و شاید جهان باشد.

اتفاقات و تحولات صنعت ساختمان چین حوزه بسیار جالبی است و چون احتمالاً گذشته اینها آینده ما خواهد بود، نوشته پیشرو میتواند کمک خوبی برای شکلدهی به ذهن و استراتژیهای آینده شخصی و بنگاهی شما در کشور و شاید جهان باشد.
نابرابری برای همه – – سلام – – یک – اول این پست یک تشکر گرم باید بکنم از دوست خوبم آقای وامق عسگری که بدون اینکه حتی یکبار همدیگر رو دیده باشیم و تنها به لطف همین وبلاگ و خوندن این مطلب راجع به کتاب S، اینقدر مهربون و سخی بودند که برام کتاب […]
. . چند پاره سلام، ببخشید که فاصله پستهام زیاد شده… درگیری کاری و نبودن سوژه مناسب و خیلی مسائل دیگر دست به دست هم دادهاند تا این مشکل بروز کند… چند تا مطلب نسبتاً غیرمرتبط بود که دیدم بد نیست تو یه چند تا پست کنار هم بزارمشون… پاره اول یادمه یکبار تو تاکسی […]
سلام پیش از هر کلامی؛ یلدا مبارک به لطف دوستان هرسال این موقع که میشه یک بازی وبلاگی به مناسبت شب یلدا برگزار میشود که امسال هم بلاگنوشت در آخرین لحظات پیشنهاد داد که برای این شب وبلاگهامون رو عکسباران کنیم. من عکاس خوبی نیستم، ولی خب تصمیم گرفتم که دو سه تا […]
سلام دیگه عذرخواهی بابت کم کاری، بصورت یه پاراگراف پیش فرض در ابتدای همه پستهام دراومده… عذر میخوام پارسال در آستانه روز مادر نشستم یه شبهِ کلیپی برای روز مادر درست کردم، که دیدم شاید خالی از لطف نباشه که اون رو با دوستان به اشتراک بزارم. لینک کلیپ در یوتیوب: http://www.youtube.com/watch?v=gLk7pRJmvMg لینک های […]
سلام روز ۸ آذر ۸۸ وبلاگ نویسی (به نام خودم و به شکل موجود) را آغاز کردم… محرک اولیه ام اصرار یکی دو نفر از دوستان عزیزم بود و البته میل باطنی خودم مبنی بر منسجم کردن و مستند کردن نوشته های روزانه ام هم در این مهم بی تاثیر نبود. گو اینکه سعی کرده […]
امروز چند تا موضوع برای داستان کوتاه توی ذهنم بود که بنویسم و وقت خالی هم زیاد داشتم ولی بیخودی نشستم و یکی از بیخودترین ارمغانهای فناوری اینترنت یعنی چت رو انجام دادم که درادامه و نهایت با فردی که خیلی براش احترام قائل بودم به یه سری از جملات! ختم شد و الان که […]
حامد سعی کرد ذهنشو متمرکز کنه… دستاشو گذاشت روی گوشهاش… ولی تو سایت اینقدر سروصدا زیاد بود که اینکار فایده ای نداشت… قطبیت گروهای اپوکسی… ناگهان درد شدیدی توی پهلوش احساس کرد… برگشت… فرید و میلاد رو دید که دارن میخندن… میلاد گفت: حامد جان ول کن… دکتر جوادی نیا چشماش اینقدر ضعیفه که زنش […]
بچه که بودیم بزرگترها هی بهمون میگفتند که زندگی همش بازیه… تو عالم بچگی اصلاً نفهمیدیم یعنی چییکم بزرگتر شدیم ۴ تا کتاب از شاعران خودمون خوندیم دیدیم همشون میگن که فلک «لعبت باز» هست… بازهم نفهمیدیمیکم دیگه بزرگتر شدیم ۴ تا کتاب خارجی خوندیم دیدیم اونها هم همه میگن زندگی فقط یه صحنه تئاتر […]
بنظر من هر آدمی یه مود (Mood) داره که از اول بچگیش باهاش هست… یعنی چه خوشش بیاد و چه خوشش نیاد… هر موقع اون مود بهم بخوره خب سیستم بهم میریزه… این بهم ریختگی اینجوری هست که تو کارهایی که سابقاً تخصصش محسوب میشه هی سوتی میده، عصبی میشه، رفتاراش فرق می کنند و […]