دسته‌ها
داستان های کوتاه من طنز

سندرم محبت اکراینی

باد خنک بهاری خیلی ملایم لای شاخه های درخت مو پیچید… صدای چند تا گنجشک شیطون که داشتند توی آبخوری سنگی پارک حمام میکردند، فضا رو خیلی دلنشین کرده بود… دخترک آروم دست کرد تو کیفش و موبایلش رو بیرون اورد… چقدر این نیمکتهای چوبی پارک بوی خوبی میدن…شروع کرد لیست شماره های گوشیش رو […]