–
روایت شورانگیز یک گزارشگر آزاد–
سلام
–
–
فرض کنیم که سال ۲۰۰۵ است و شما یک جوان خوش تیپ و ۲۲ ساله هستید، چند روزی بیشتر نیست که از دانشگاه Yale در رشته ریاضیات در مقطع فوق لیسانس فارغ التحصیل شدهاید، چند ماهی هم هست که چندین و چند پیشنهاد کاری بسیار بسیار جذاب و پردرآمد بخصوص از طرف گروه معظم Goldman Sachs برای شروع به کار داشته اید، خب چه کار میکنید؟
تقریباً میشه پاسخ همه دوستان رو با تقریب خوبی حدس زد… ولی قهرمان ما «آنجان سوندارام – Anjan Sundaram» هرچه داشت و نداشت فروخت، یک کوله خوب خرید، وسایل شخصی و یکی دو دوربین و لپتاپش را درون آن گذاشت، به فرودگاه رفت و یک بلیط یک طرفه برای “هرجایی”! در کشور کنگو خرید و راهی سفری شد که فقط با یک کلمه میشد آن را توصیف نمود:
دیوانگی
سوندارام متولد هند است و مانند هزاران هموطن دیگرش که استعداد بسیار بالایی دارند، در همان کودکی راهی سرزمین رویاها شد، بسختی درس خواند ولی روح آزادهاش را مهار نکرد. سوندارام در حالیکه هنوز تصمیم نهاییش برای انتخاب موقعیت شغلی را نگرفته بود، در یکی از آخرین روزهای فارغ التحصیلی اش برای تسویه حساب نهاییش به دانشگاه برمیگردد، صندوقدار رنگین پوست بود، سوندارام (شاید با کمی شیطنت) از وی میپرسد: شما اهل کجایید؟ دخترک میگوید: زئیر (نام قدیم جمهوری کنگو)، سوندارام میگوید چه جالب، بدم نمیآید به آنجا بروم. و دخترک بر سرش فریاد میزند: شما بچه سوسولهای Yale هم آنجا بروید، هیچکاری نمیتوانید انجام دهید…
این جمله تلنگری را بر روح پرشور سوندارام وارد آورد، وی کمی مطالعه کرد و از عمق فاجعه در کنگو و اینکه هیچ روزنامه و خبرگزاری معروفی در آنجا خبرنگار ندارد مطلع شد. وی همان شب تصمیمش را گرفت و در عین مخالفت شدید و تعجب همه و اشکهای مادرش به صدای دلش گوش کرد و راهی کنگو شد. بدون اینکه کسی منتظرش باشد، بدون آنکه بداند باید به کجا برود، بدون آنکه کسی به وی پولی بدهد، بدون هیچ برنامه ریزی… البته قبل از رفتن با نیویورک تایمز و اسوشیتدپرس تلفنی صحبت کرده بود و آنها به وی گفتند که ما تو را استخدام نمیکنیم ولی اگر بصورت یک خبرنگار آزاد و نیمه وقت برای ما خبر یا گزارشی بفرستی، در ازای هر کلمهای که ما چاپ کنیم (و نه هر کلمه ای که تو گزارش کنی) ۱۵ سنت به تو خواهیم پرداخت!!!! یعنی به تعبیری شما جان و آیندهات را در یکی از ناامنترین و خطرناکترین نقاط دنیا برای کلمه ای ۱۵ سنت به خطر میاندازی حتی بدون بیمه! و تا سالها تنها خبرنگاری (شجاعی) باشی که در آن کشور حضور داری…
و اینچنین حماسه یک فارغ التحصیل ریاضیات Yale در کنگو شروع شد: گزارشها و عکسهای وی از یکی از بزرگترین قتلگاههای بشر، از معادن تحت استعمار چین و بردهداری مدرن، از اربابان جنگ (جنگ سالاران)، از کودکان همیشه گرسنه، از تجاوزهای گروهی (در کنگو ساعتی ۴۸ زن مورد تجاوز قرار میگیرند)، از جنگهای قبیلهای، از جنون و مالیخولیای شرکتهای بزرگ اروپایی و آمریکایی برای یافتن معادن جدید، از دولت بی مسئولیت و البته از مردمی بسیار مهربان، یک تصویر بسیار کامل از کشوری را در برابر مردمان جهان قرار داد که تا قبل از این برای ما فقط یک کشور در مرکز آفریقا و یا عنوان یکی از کتابهای تن تن بود… همین و بس…
حدود یک سال و نیم پیش کتابی فوقالعاده خواندنی، نفسگیر و آموزنده با نام «چرا ملتها افول میکنند – Why Nation Fails» منتشر شد. کتابی که در آن نویسندگان «دارن عجم اوغلو – Daron Acemoglu» (اقتصاددان) و «جیمز رابینسون – James A. Robinson» (اقتصاددان و محقق علوم سیاسی) توصیفی علمی و البته با زبانی کاملاً روان و گویا، در باب داستان سقوط و شکوهمندی ملتهای مختلف نوشتهاند و به زیبایی هرچه تمامتر و با مثالهایی بسیار جذاب نشان میدهند چرا کره جنوبی و شمالی تا این اندازه متفاوند و یا مثالهای متعددی از علل تفاوتهای بنیادین ثروتمندی و رفاه آمریکا و کشورهای آمریکای جنوبی گفته میشود. پیشنهاد اکید کردهام و میکنم که این کتاب ۴۰۰ صفحهای را بخوانید، گویا همین یکی دو ماه قبل دنیای اقتصاد آن را ترجمه و چاپ کرده است که انشالله امانتدار بوده باشند…
در یکی از درخشانترین فرازهای این کتاب از کنگو اسم برده میشود: کشوری که رفتار انحصارگرایانه (Extractive) دولت آن موجبات ذلیل شدن و بدبختی و قتل عام سالانه دهها و صدها هزاران تن در درگیریهای قبیله ای و راهزنی شده است. این یازدهمین کشور بزرگ دنیا (چیزی نزدیک به کل مساحت اروپای غربی!)، یکی از غنیترین منابع زیرزمینی کره زمین را دراختیار دارد: معادن بزرگ سنگها و فلزات کمیاب از جمله الماس، طلا، نیوبیوم و تانتالیوم، کبالت، جیوه، اورانیوم، مس و …. بخش کوچکی از ثروت بی انتهای این سرزمین است که در سایه بیتدبیری، خرافات و استعمار یکی از پایین ترین سطوح زندگی را برای مردمش ایجاد کرده است. در همین چهار سال گذشته ۵ میلیون نفر در عین بیخبری رسانه های دنیا در آن کشور کشته شده اند… ۵ میلیون انسان!!!!
آقای سوندارام در طول سالهای گذشته چند جایزه از سوی خبرگذاریها و برخی نهادها دریافت کرده است ولی اصلی ترین دلیل شهرتش کتابی بود که تالیف کرد. آقای سوندارام براساس تجربیات و ماجراهایش کتابی نوشته است تحت عنوان «خبرنگار آزاد: سفر یک گزارشگر به کنگو – Stringer: A Reporter’s Journey in the Congo». کتاب در هرجا که منتشر شده است مورد تحسین و تمجید قرار گرفته است، کتاب در لیست پرفروشهای هندوستان و آمریکا و چندین و چند کشور اروپایی است. ویژگی منحصر به فرد این کتاب روایت دست اول و توصیف بی طرفانه حقیقت تلخ جاری در کنگو است.
در ویدیو زیر مصاحبه چند روز پیش سوندارام با برنامه دیلی شو را درباره این کتاب ببینید:
کتاب را هنوز نخواندهام ولی نقدهای مثبت و تحسینهای فراوان باعث شده است که حیفم بیاید آن را به دوستان معرفی نکنم، حقیقتاً درک انسانهایی نظیر سوندارام بسیار سخت و دشوار است. ارادهای آهنین و روحی پرشور که برخلاف دیگران سعی نمیکند در برابر نابودی روح بشر ساکت باشد و تصمیم میگیرد با تنها روشی که در توانش است توجه افکار عمومی جهان را به کنگو بازگرداند.
واقعیت این است که برخی اوقات ما براحتی خبری میخوانیم که در سوریه چنین شده است، یا در فلان کشور آفریقایی فلان اتفاق افتاده است، ولی خیلی بعید است یادمان بیاید روحهای پرشوری هستند که نه به عشق شهرت و شهوت پول، بلکه فقط برای خبررسانی جانشان را در دست گرفتهاند و دنیا را از دنیا آگاه میکنند. همین چند روز پیش خواندم که در طول جنگهای داخلی سوریه نزدیک به ۱۲۵ خبرنگار و فیلمبردار و … کشته شدهاند.
در پایان اینکه از این پست میشود کلی نکته اخلاقی و حرفهای و انسانی استخراج و برداشت کرد، و نمیدانم چندین و چند پیام اخلاقی و عرفانی گفت. ولی برای من بزرگترین نکته اش همان تصمیم و اراده سوندارام برای گوش فرا دادن به ندای دلش بود، حقیقت این است که عمر، زمان و فرصت برای انسان خیلی کوتاه است (بخصوص برای ما که در تهران زندگی میکنیم!!)، خیلی حیف است که آن را برای آرزوهای دیگران تلف کنیم…
–
شاد و پیروز و سربلند باشید
مسعود زمانی
۶ بهمن ۱۳۹۲
–
–
پینوشت: موقع نوشتن این مطلب بدون توقف در حال گوش دادن به آلبوم W.E از Abel Korzeniowski بودم. این آلبوم را از اینجا میتوانید بخرید. یکی از تراکهای این آلبوم را نیز میتوانید از لینک زیر دانلود کنید.
منابع:
۱ – برنامه دیلی شو – ۲۳ ژانویه ۲۰۱۴
۲- The National
۳- http://www.anjansundaram.com
–
–
–***–
«اگر از طریق فید (خوراک) من این نوشته را مطالعه میکنید، برای دسترسی مستقیم از این لینک استفاده کنید»
–***–
32 دیدگاه دربارهٔ «روایت شورانگیز یک گزارشگر آزاد»
خود پست به کنار .Abel Korzeniowski آهنگش فوق العاده بود. تو spotify هم آهنگاش هست . عالی بود.
خوشحالم که خوشت اومده دوست من… پیروز باشید
من همیشه برخلاف ندای دلم عمل می کنم وامروز هم بخاطر یکی از این نافرمانیها دارم به شدت خودم رو ملامت می کنم ولی دیگه نمیشه کاری کرد واقعا خوش به حال این آقای آنجان…
خب دیگه همه ما به شکلی درگیر این ایراد هستیم… من هم خیلی بهش حسودیم شد…
“…من بزرگترین نکته اش همان تصمیم و اراده سوندارام برای گوش فرا دادن به ندای دلش بود، حقیقت این است که عمر، زمان و فرصت برای انسان خیلی کوتاه است…، …خیلی حیف است که آن را برای آرزوهای دیگران تلف کنیم…”
آره دیگه حرفت حق بود یه بار دیگه گفتمش 🙂
برقرار باشی همیشه دوست من… ممنونم
بسیار عالی
مطلب خوب و کاملی بود
ممنونم دوست من، پیروز باشید
سلام
مطمئنا ارتباطی هست بین کم گویی و در گویی.
ولی شما معدن در باش و بیش گو لطفا. بین این همه مطلب کم هستند مطالبی که از خواندش پشیمان نشد.
سلام دوست من… شما لطف دارید، به همون دلیل که همه وقت کمی داریم، همیشه تلاش میکنم که برای انتقال مطالب حداقل وقت رو از خواننده ام بگیرم… خدا رو شکر که خوشتان آمده… پیروز و سربلند باشید همیشه
سلام آقا مسعود
حقیقتش من این چند روزه درگیر یه انتخاب تقریبا مثل همین (البته کنگو نمیخوام برم صرفا تشابه ش انتخاب بین خواسته دل یا تو حاشیه امن موندنه :-d ) از لحاظ شغلی/تحصیلی بودم که شما حجت رو با این پست عالی ت تمام کردی دیگه
جالب تر اینجاست که زیر مطلب لینکی هست به پستت در خصوص اوشو که بعد از این پست خوندمش
اولین چیزی که توجهم رو جلب کرد این بند که :
“من بشدت اعتقاد دارم تو زندگی هیچ اتفاقی بی دلیل نمی افته، مثلاً هیچ کتابی رو الکی نمیخونی و یا هیچ کسی رو اتفاقی نمیبینی ”
سپاس دوست عزیر . موفق باشی
سلام علی جان
خیلی خوشحالم که موثر بودم… من خودم به اون جمله و نشانه ها خیلی اعتقاد دارم… امیدوارم که بهترین ها نصیبت باشه دوست من… پیروز و برقرار باشی همیش دوست من
اگر به ندای قلبم گوش کنم باید بگویم در چند روز گذشته این پست ،تنها پستی بود که از خواندن آن حسابی لذت بردم.
خیلی خوشحالم و انرژی میگیرم از کامنتتون… پیروز و دلشاد باشی همیشه دوست من
درود
خوب و جالب.
ما همیشه به آدمهای شجاعی احتیاج داریم که به دل آتش میزنند و از آن تو خبر میآورند.
پاینده باشید
سلام دوست من… چه جمله قشنگی گفتین…
پیروز باشید
“گویا همین یکی دو ماه قبل دنیای اقتصاد آن را ترجمه و چاپ کرده است که انشالله امانتدار بوده باشند…”
مگر کتاب موردی داره؟درمورد ایران توش چیزی نوشتن؟
نوع تفاسیری که نسبت به برخی جهت گیریهای دولتی وجود داره شاید به مذاق همه خوش نیاد… اصلیش رو بخونید متوجه منظورم!!! میشید… 🙂
سلام
بسیار عالی، گاهی یک تلنگر باعث می شود که مسیر یک زندگی تغییر کند. آقای سوندارام با انجام این کار بزرگ و تو با انتشار این مطلب یک تلنگر به من زدید.
کاش کاش کاش قدر زمان را بدانیم و قدمهای درستی برداریم.
پیروز باشی دوست من …
سلام دوست من، خدا رو شکر که نقشی توی این تلنگر داشتم… پیروز و برقرار باشی همیشه عباس جان
this was so informative and i have learnt lot from it and i got to thank those who has spent their time on this to get other informed and thanks again a lot
wishing all the best for all of you guys
I think if there were no Seeker, there will not any information…believe it buddy, everything you read is for a reason
Best wishes
«
ساعتی میزانِ آنی
ساعتی موزونِ این
بعد از این میزانِ خود شو
تا شوی موزونِ خویش
»
عالی بود، یکی از بهترین کامنتهای ممکن… برقرار باشی همیشه رفیق
امروز با وبلاگ شما آشنا شدم و بسیار لذت بردم. ممنون از شما که دغدغههاتون رو جدی میگیرید و با دیگران به اشتراک میگذارید.
ممنونم امیر جان، محبت دارین، باعث افتخاره… بازهم به اینجا سر بزنید دوست من… پیروز و سلامت باشی همیشه
بعد از مدتها دوباره به بلاگتون اومدم و با یه مطلب خوب دیگه مواجه شدم…حیف که گودر بسته شده وگرنه خیلی زود به زود تر میومدم
سلام، ای بابا سر بزنید خب، خدا از این لری و سرگئی نگذره که این گودر رو بستند و داغ به دله ما گذاشتند. خوشحالم کردید
آقا مسعود زندگی رو از ما گرفتی شما 🙂
چند روزه همینجور آرشیو رو شخم میزنم ، از این پست به اون پست .
در مورد این نوشته هم که ، خیلی خوب
خوندم و لذت بردم
ممنون
سلام دوست من، ای بابا، خب خدا رو شکر که راضی هستید و احساس نمیکنید وقتتون تلف شده، پیروز و سربلند باشید همیشه
درود
تازه فید شمارو مشترک شدم
نمیدونم چرا تا آخرین لحظه فکر میکردم دارم یک پزشک میخونم (اصلا قلم، قلم علیرضا مجیدی بود)
عالی بود
بعد از پادکستی که دیروز گوش دادم و عالی بود، این مطلب هم عالی بود
فقط یه نکتهای درمورد پادکست بگم اونم این که در کنار عالی بودن محتواش، لذت بخش بودن صدای شما ولی یکم یکنواخته. سعی کنید یکنواختی رو از بین ببرید. رادیو گیک رو اگه گوش داده باشید میفهمید چی میگم، چیزایی مثل افکت، تغیر لحن حرف زدن جادی، سوتی دادناش و خیلی چیزای دیگه باعث میشه مرتب فضای بحث تازه بشه. نباید حس بشه که انگار طرف داره از روی یه متن میخونه. (به غیر از تزدیک بودن قلمتون به یک پزشک، لحن پادکستتون هم خیلی شبیه به یک پزشکه)
موفق باشید
سلام همایون عزیز، اول از همه ممنون بابت وقتی که برای این کامنت گذاشتی دوست من، در مورد شباهت با دکتر که دقیقاً همینطوره و من سبک روایی و نوشتاری ایشون رو خیلی دوست دارم و طبیعتاً این مهم بی تاثیر نبوده.
در مورد پادکست خیلی چیزها هست که باید یاد بگیرم و باورت نمیشه که همین نکاتی که خواننده و دوستان محبت کردند و گوشزد کردند رو اگه بخوام یکبار لیست کنم دو صفحه میشه، من به خیال خودم اومدم پادکست بدم یکم کارم راحت بشه الان اینجوری وسواسم هم بیشتر شد، واقعاً کاری که جادی ارائه میکنه خیلی متفاوته و من یکی از هدفهای کوتاه مدتم رسیدن به همون نقطه هست. خود جادی هم کلی نکات برای فرستاد که سعی میکنم رعایتشون کنم… دوستان عزیز مثل شما اگه محبت کنند برای دفعات بعدی هم ایرادات رو لیست کنند فکر کنم بتونم بعد از سه چهار تا پادکست به نقطه مطلوب برسم… همیشه و همه جا برقرار باشی دوست خوب من