سلام
کارشناسی ارشد مدیریت نساجی از دانشگاه صنعتی امیرکبیر دارم، کلی هم تجربه کاری مرتبط و غیرمرتبط (تحقیقاتی، پزوهشی، عملیاتی و تدریس) و کلی هم مدارک و گواهی های دهن پرکن الکی… هیچ وقت هم نذاشتم رشته ام من رو محدود کنه… مطالعه و کتابخوانی بزرگترین لذت زندگی ام است و از همون بچگی فهمیدم وقتی میشه از همه چیز دنیا لذت برد که دانش و اطلاعات راجع به همه چیز اون بالا بره… وقتی بتونی اطلاعاتت رو بالا ببری دیگه سلیقه ات هم محدود نمیشه، مثلاً هم میشه از سینمای یخ زده اروپای شرقی لذت برد و هم از عاشقانه های هندی و هم از کارخانه رویا سازی هالیوود… برای هیچ چیزی تو ذهنم مانع نمیزارم و همه چیز رو میپذیرم و بدون پیش قضاوت باهاشون برخورد میکنم.
برای همین همیشه سعی کردم به روز باشم و اطلاعاتم رو گسترش بدم و همیشه هم خدا را شکر میکنم که به من شور آموختن و البته حافظه خوبی داده.
وقتی که از بلاگ قبلیم به این سایت اومدم، متنی توی اولین پستم نوشتم که خب عین همون رو اینجا کپی میکنم… بهترین ها رو براتون آرزو میکنم.
سلام
روز ۸ آذر ۸۸ وبلاگ نویسی (به نام خودم و به شکل موجود) را آغاز کردم… محرک اولیه ام اصرار یکی دو نفر از دوستان عزیزم بود و البته میل باطنی خودم مبنی بر منسجم کردن و مستند کردن نوشته های روزانه ام هم در این مهم بی تاثیر نبود. گو اینکه سعی کرده ام از شخصی نویسی تا حد امکان خودداری کنم و در دام مینی مالیسم (هرچند که خودم از خوانندگان پروپاقرصش هستم!) نیفتم و دغدغه های نویسندگی خودم رو بر حوزه های مشترک میان خودم و خوانندگان استوار کنم. ولی دوست هم ندارم و نگذاشتم که این موضوع دیواری باشه بین من و خوانندگانم… همیشه سعی کرده ام و میکنم از دل بنویسم تا اگر لطف حق هم با من یار باشد بر دل دوستان هم نشیند…
الگوی من برای پیشبرد و هدف سازی های من براساس وبلاگ و سایت بسیار موفق یک پزشک بوده و میباشد. سعی دارم که با تولید مطلب (و نه ترجمه و یا کپی) بتوانم خوانندگان را با خود همراه کرده و سهم خودم را در بلاگستان فارسی داشته باشم. آقای دکتر علیرضا و خانم مهندس فرانک مجیدی بعنوان دو تن از اخلاقمندترین نویسندگان بلاگستان از همه لحاظ میتوانند الگوی مناسبی باشند. هرچند که بعنوانی یک رئالی متعصب با خانم مجیدی اختلافاتی ریشه ای!!! دارم، ولی همیشه دید ریزبین سینمایی ایشان را تحسین کرده و از مطالب ایشان هم لذت فراوانی برده ام.
تجربه چندانی در وبلاگ نویسی نداشته و ندارم و در نتیجه همواره در حال آزمایش و خطا و احیاناً استفاده از تجربه دوستان و نویسندگان دیگر هستم. ولی ذکر این نکته هم الزامی است که در طول ۱۰-۱۲ سال گذشته به دقت و با حوصله مطالب دوستان و نویسندگان دیگر را دنبال کرده و میکنم و اغلب اوقات هم سعی میکردم با گذاشتن کامنت و یا ارسال پیام از نویسنده تشکر کنم و یا نظر خود را ابراز کنم، تقریباً از کنار کمتر نوشته ای بی تفاوت عبور میکردم و میکنم.
در این میان بزرگترین سهم در پیشبرد و تشویق من به ادامه کار را دکتر علیرضا مجیدی عزیز داشته اند… تقریباً اکثریت بازدیدکنندگان این سایت (و البته وبلاگ قدیمی) به اذعان خودشان از روی کامنتهایی که برای یک پزشک میگذاشتم و یا لینکهایی که دکتر مجیدی به من میدادند با وبلاگ من اشنا شده اند. نقطه اوج محبت ایشان و همچنین آقای “صادق جم” عزیز در روز جهانی وبلاگ بود که هر دو این عزیزان محبت نموده و در میان وبلاگ های پیشنهادی خود، “نوشته های پراکنده یک مسعود” را هم قابل دانستند.
دکتر مجیدی در ذیل معرفی وبلاگ من پیشنهاد نمودند که هرچه سریعتر اقدام به راه اندازی سایت شخصی خودم کنم. با راهنمایی ایشان این سایت را راه اندازی کردم. برنامه اولم این بود که در ۱۴ شهریور (روز تولدم) به اینجا منتقل شوم ولی متوجه شدم که دانش و سواد اندکی پیرامون وردپرس دارم و خیلی دوست داشتم که در بهترین فرم ممکن به اینجا نقل مکان کنم. در نتیجه به آرامی و البته با چند کمک موثر از سوی آقای “رضا معلمی“، اندک اندک شروع به شکل دادن این سایت نمودم. با خودم گفتم که روز ۸ آذر (سالگرد تاسیس وبلاگ) به اینجا نقل مکان کنم که بدلیل مشغله های کاری و خانوادگی اصلاً فرصتش پیش نیامد. و مبنا را براساس انتشار ۱۰۰اُمین پست خودم گذاشتم که سرانجام این یکی محقق شد.
البته دکتر مجیدی ناخواسته اینبار هم با لینک کردن یکی از پستهایم در این سایت (البته اصل آن در وبلاگم نوشته شده بود و از روی بک آپ به اینجا منتقلش کرده بودم) تعداد زیادی از خوانندگان را روانه این سایت نمود که باعث تسریع مهاجرتم شد.
من در وبلاگ قبلی برای بخش کامنت ها هیچ نظارتی قرار نداده بودم، چون به غنای فرهنگی مخاطبانم ایمان داشتم (هرچند که یکی دو تا سوتی ناخواسته هم داشت!). ولی وردپرس بدلیل ماهیت خود میتواند مورد حمله اسپمرها واقع شود و اگر میبینید که نظرات شما قبل از انتشار میبایست تایید شوند تنها بدلیل امنیتی است.
برای انتقال بکاپ هایم از میهن بلاگ به اینجا خیلی خیلی اذیت شدم… علیرغم روش مفیدی که “وب۳” معرفی کرده بودند در عمل همیشه چندین پست میس میشد و یا نصفه و نیمه می آمد و تقریباً تمامی پست ها ایراد داشتند… در نتیجه تمامی پستها را بازبینی و ویرایش کردم که خیلی خیلی وقتم را گرفت ولی نتیجه مطلوب خودم را گرفتم… ولی احیاناً اگر مشکلی در مشاهده مطالب و یا ساختار وبلاگ میبینید حتماً محبت کرده و بمن اطلاع دهید تا آن را رفع کنم.
اینجا خانه من است، هدف اصلی ام در این سایت، “تولید مطلب” بوده و دوست دارم تا بستری را آماده کنم تا هرکس (فارغ از عقیده و روحیه و سن) بتواند با مطالب آن براحتی ارتباط برقرار کند و در این بین تنها نظرات شماست که میتواند نقاط ضعف و کمبودهای من را مشخص کند تا در جهت بهبود آن ها تلاش کنم.
همچنین با توجه به اینکه مقوله آموزش یکی از دغدغه های اصلیم بوده و هست، سعی کرده ام به تناسب و تا جایی که ممکن است برای مطالبم ریفرنس و مرجع داشته باشم و فرصت برای مطالعه بیشتر را برای خوانندگان فراهم آورم… (در بعضی پست ها تا ۳۵ ریفرنس هم داده ام!!!)
معتقد به اصلی هستم که خودم بهش “ب.ا.ک.ر.ه نویسی” میگویم… شاید اسمش یکم شائبه برانگیز باشه ولی بهش خیلی ایمان دارم. اغلب نوشته هایم (بخصوص روی کاغذ و غیربلاگی) را یکضرب نوشته ام و قبل از انتشار بجز غلط های املایی و انشایی چیز دیگری را در آن ویرایش نمیکنم… اعتقاد دارم که حس واقعی تر و دلنشین تری در نوشته های اینچنینی وجود دارد.
برای بخش موسیقی هم فکر میکنم اولین بلاگی باشم که ترانه ها را با زیرنویس هماهنگ شده (البته اگر با نرم افزار JetAudio نسخه ۶ و بالاتر پخش شوند) میگذارم و خدا رو شکر تابحال تمامی ترانه ها این ویژگی را داشته اند. امیدوارم که کمکی برای درک بهتر ترانه و همچنین آموزش زبان باشد. ترجمه های دوزبانی (البته یک ترانه را تستی انجام داده ام) نیز یکی از برنامه های آینده ام است، که بزودی استارتش را میزنم.
تمرکز اصلی من بر موضوعات موسیقی و سینما بوده، هرچند که بدنبال احیای بخش “داستان های کوتاه” هم هستم ولی بدم نمی آید که بخش ادبیات و پیشنهاد کتاب را هم بیشتر تقویت کنم.
در نهایت از همه دوستانی و همراهانی که تاکنون با من بوده اند و کامنت هایشان گرمی بخش این خانه مجازی بوده، تشکر فراوان میکنم و امیدوارم که همراهی و حضور گرم آنان را همچنان در این سایت نیز داشته باشم.
در لحظه قبل از انتشار این پست تفالی به دیوان خواجوی کرمانی زدم (البته به شیوه دیجیتالی) و این شعر آمد:
ای دل مکن انکار و از این کار میندیش … ور زانکه در این کاری از انکار میندیش